Monday, April 23, 2007

ro nevesht

دلم براي كسي تنگ است كه مثل هيچ كس نيست...
دلم براي كسي تنگ است كه آفتاب حمايتش را بر گل هاي كوچك باغچه
جنگلي دلم ارزاني مي كند..
كسي كه حس مي كند مرا در اعماق آبي پوست و گوشت بي رمق باغچه ام
و گيسوانش را بيدوار در گيسوانم مي اويزد....
بازوان توانايش را بر گردن گلبرگهاي دلم حلقه مي كند و مي فشارد...
كسي كه در من هق هق مي گريد....
برايم ارام آرام قصه شازده كوچولو را زمزمه مي كند....
مرا نمي ترساند از دوري و خاموشي وفراق....
و به من اميد مي دهد اميدي بسيار تا با ان اميد زنده بمانم.....
آه، دلم براي كسي تنگ است كه مثل هيچ كس نيست..
ولي دست زمانه في الحال، فراق را به من و او هديه داده است..
آري، يك هديه ناخواسته....
خداي من ، تو مي داني دلم براي كسي تنگ است كه معصومي دلم را
درك مي كند و همچون كودك معصومي دلش براي دلم مي سوزد و
آرام ارام براي دلم و دلش همچون ابر بهاري مي گريد....
آه ، دلم براي كسي تنگ است كه با چشمان قشنگش به من زل مي زند
و غم دلش را با چشمانش كه همچون ابر بهاري است به من مي گويد
كسي كه سبزي باغچه تنم را با دستان مهربانش همچون باغباني
مهربان هم آب مي دهد و هم نور مي افشاند...
آري، بي شك بي شك.........
كسي كه مثل هيچ كس نيست.........................

و اما آرزوي من براي او....


آرزو دارم دلت مثل بهار، پر شوداز لحظه هاي ماندگار
زندگيت خالي از اندوه و غم، لحظه هاي شادماني بي شمار
خانه قلبت پر از گلهاي ياس،نغمه خوان خانه قلبت هزار
باغ احساست پر از گلهاي ناز،همچو يه قالي پر از نقش و نگار
روزهايت هر يكي بهتر ز قبل، خوش بود بر كام تو اين روزگار
همچو شمعي باشي و همراه گل، من بگردم دور تو پروانه ورار

نفسی بی تو کشیدن حیف است...



از دلهره تو دل بريدن حيف است......
حتي نفسي بي تو كشيدن، حيف است
زيباي من، آنگونه كه تو مي خندي....
يك سينه برايت ندريدن حيف است.....
با هر تپشي دلم به من مي گويد.....
بي عشق تو يك بار، تپيدن حيف است..
بي چيزم و عاشقم ولي ناز تو را....
با دادن جانم نخريدن حيف است.....
اي تازه ترين، بهار در خنده توست...
اما گلي از لب تو چيدن حيف است....
شيريني لبهاي تو را بايد گفت.....
طعم دهن تو را چشيدن، حيف است...
در چشم تو آبروي دنيا جاري است...
يك قطره ز چشم تو چكيدن حيف است..
ذات تو بهشت است، بهشتي كه در آن..
يك شعله آتش آفريدن حيف است......
تصوير تو از جنس زلال درياست....
بر صورت تو دست كشيدن حيف است...
من خسته نمي شوم ، هر چند به تو....
سخت است رسيدن، نرسيدن حيف است....




دلم فقط به تو خوشه...................



تواين روزهاي بي كسي كه هر كي فكر خودشه
من كه بريدم از همه دلم فقط به تو خوشه
وقتي تو هستي دلخوشي بيخودي پرپر نمي شه
دلواپسي دربه دره، چشم منم تر نمي شه
حس قشنگ ما شدن با بودنت تازه مي شه
آخه زير سايه ي تو دلش مي خواد قد بكشه
به جز تو پاي هيچ كسي به فكر من وا نمي شه
شب سياه بي كسي بي تو كه فردا نمي شه
من كه دلم با ديدنت تا آسمون پر مي كشه
اگه يه روزي نباشي طفلكي ديوونه مي شه
من كه دلم با بودنت جون مي گيره تازه مي شه
راستي نگفتي نازنين دل تو هم به من خوشه؟
دلم به بودنت خوشه، دلم به ديدنت خوشه
گلي و پرپر نمي شي ، دلم به چيدنت خوشه


از اون زماني كه مي گم خيلي وقت نمي گذره انگار همين ديروز بود
يادم مي ياد اولين بار كه بهم نگاه كرد تو چشماش زل زدم از همون
موقع فهميدم كه دوستش دارم. بعد از مدتي كه بيشتر رفت و آمد
داشتيم هر وقت كه بهم نگاه مي كرد يه حس خاصي داشتم يه
جورايي خجالت مي كشيدم و وقتي مي ديدمش سرمو پايين مي انداختم
اون وقت بود كه متوجه شدم كه بد جوري دوستش دارم و عاشقش
شدم اما حالا وقتي نگام مي كنه توفكر فرو مي رم، آخه به جايي
رسيدم كه مي دونم بدون اوديگه نمي تونم ادامه بدم
واسه همين تو يه جمله بهش مي گم تا ........

كاش مي دانستي انتظار ديدنت چه مجازاتي است

شايد ديگر چشم به راهم نمي گذاشتي....
















دلم می خواست..............

بيا دست قشنگ مهربانت را عصايی کن که برخيزمو شور انگيز و شوق آلود بدامان شقايقها بياويزمبدزدم تيشه فرهاد عاشق را و بي پروا چنان رعدي بناي سنگي غم را فرو ريزمبسازم کلبه عشقی ميان باغ فرداها و حافظ وار بر بام فلک طرحي دگر از عشق اندازم و نقش ديگري ريزمبيا واكن لبانم را به تكرار سرود عشق كه من آن مرغ غمگين شباويزمدلم می خواست تو سفره مونيه لقمه نون داشت پر عشقوسط برکتش ميشدهر چی که خواست از خود عشقدلم می خواست تو باغچه مون می کاشتمتگل می دادیرنگ و وارنگ از همه رنگ نرگس و سنبل می دادیدلم می خواست ميشد واستدشت رو چراغونش کنمماه رو بزارم تو چشاتستاره بارونش کنموسط ميدون ببرم بازار رو ارزونش کنمداد بزنم خاطر خواتم عشق رو فراوونش کنمگلاب قمصر ميشدي به مرگ گل جون ميدادي شاخه به شاخه برگ به برگ به لپشون خون ميداديگريه عاشق ميشدي نم نم بارون ميدادي به شاعراي در به در شعر فراوون ميدادي



یه عاشق خجالتی........................................




نمي خوام بگم كه قدر يه دنيا دوستت دارم....
چون دنيا يه روز تموم مي شه.....

نمي خوام بگم كه مثل گلي تو.....
چون گلم يه روزي پژمرده مي شه....

نمي خوام بگم كه سياهي چشمات مثل شبهاي پر ستاره اس...
چون شبم بالاخره تموم مي شه....

نمي خوام بگم كه مثل آب پاك و زلالي.......
چون آب هم كه هميشه پاك نمي مونه....

نمي خوام بگم كه دوستت دارم......
مي دوني چرا؟
چون من كه دوستت ندارم......
بلكه من عاشقتم، يه عاشق خجالتي.....
چون كه اين عشقه كه اگه پاك و واقعي باشه مي مونه تا ابد...
اما
دوست داشتن يه روز تموم مي شه......



روي گل هاي نرگس با يه مداد قرمز
هزار دفعه نوشتم زندگي بي تو هرگز

واما دعاي يه عاشق واقعي به معشوقه ي خود:

خدايا ما را عاشق كن، عاشق نگهدار و عاشق بميران چون
خدايا مي داني كه عاشق ماندن هزار بار از عاشق شدن
سخت تر است
آمين يا رب العالمين..........................................

No comments: