love sms
Sometimes my eyes get jealouse of my Heart! You Know Why? Bcoz.. you always remain close to my HEART n far from my EYES
بعضی وقتها چشمام به قلبم حسادت میکنه ..میدونی چرا؟؟
چون تو همیشه تو قلبمی ..ولی از چشمام دوری ..
Can I say I love you today? If not, can I ask you again tomorrow? And the day after tomorrow? And the day after that? Coz I'll be loving you every single day of my life
میتونم بهت بگم دوستت دارم ؟؟اگه نه..میتونم فردا ازت این سوال رو بکنم ؟؟یا پس فردا؟
واسه این که من هر روز از زندگیم تو رو دوست خواهم داشت .
I used to think that the world is so unfair, that it gave me so many reasons to hate it. But now, how can I hate such a wonderful world that gave me you?
قبلا فکر میکردم که دنیا خیلی بد و بی رحمه و یه عالمه دلیل بود که از دنیا بیزار باشم ..اما حالا چه جوری میتونم از دنیایی بیزار باشم که
تو رو به من داده؟
An angel asked me a reason why I care for you so much. I told her I care for you so much coz there's no reason not to
فرشته ای از من پرسید چرا من این قدر به تو علاقه دارم.بهش گفتم من به تو علاقه دارم چون دلیلی نداره که نداشته باشم
If i get scared..would u hold me tight?..If i make a mistake ..would u make it right?
If i built a fire..would u keep me from the flame?/If i say i miss u ..would u feel the same?
اگه من بترسم.آیا منو آروم میکنی؟؟اگه من اشتباهی ازم سر بزنه .آیا اونو درست میکنی؟
اگه من آتشی بر افروزم.آیا من رو در مقابل شعله اش محافظت میکنی؟؟و اگه من بگم که دلتنگت هستم آیا تو هم این احساس رو داری؟؟
Sending u a hug ..To ease ur stress,a kiss..to make u smile amd my heart to say I am thinking of u .
برای توا فرستادم تا از تاراحتی هات کم کنم //برای تو فرستادم تا لبختدی به لبات بشونم //و قلبم رو فرستادم تا بگم به یادتمر
I'll lend you my shoulder for you to cry on, my ears to listen to, my hand for you to hold, my feet to walk with you, but I can't lend
you my heart coz it already belongs to you
شونه هام رو بهت قرض میدم که روشون گریه کنی ..گوشام رو تا بشنوه صدانو...دستامو تا اونا رو بگیری..پاهام که همراهیت کنه ..
ولی قلبمو نمیدم..چون ار قبل مال خودت بوده
I wish my eyes could speak what my heart feels for you, coz my lips can lie on what is true. My eyes couldn't coz even if I close them I could still see you
کاشکی چشمام میتونست احساسی که تو قلبم نسبت به تو دارم بهت بگه . به خاطر این که لبهام ممکنه دروغ بگه ..ولی چشمام نه..
چون که حتی وقتی که اونا رو میبندم هم باز تو رو میبینه .
To be disturbed by the beep of your phone only means that somehow, somewhere, somebody is thinking of you and at this very moment, that's me. Love you always
مزاحمت به وسیله زنگ تلفنت وقتی اس-ام-اس میاد تنها یه معنی داره که:یه جوری ..یه جایی..یه کسی داره به تو فکر میکنه و در هر لحظه ..
و اون منم که همیشه دوستت خواهم داشت .
What good is beauty without brains, looks without charm, money without happiness, a smile without feelings, a life without you
چه فایده ای داره زیبایی بدون عقل...خوشگلی بدون جذابیت ..پول بدون شادی..لبخند بدون احساس و زندگی بدون تو
I heard someone whisper ur name, but when i turned around to c who it was, i notice i was alone
then i realize it was my heart telling me that i miss u
شنیدم که یکی اسم تو رو زمزمه میکنه ..ولی وقتی برگشتم ببینم کی هست دیدم که تنهام..اون وقت بود که فهمیدم
قلب من بوده که داشته بهم میگفته که چقدر دلتنگت هست
Wednesday, January 02, 2008
Thursday, September 13, 2007
پنج شخصیت سرشناس بدون تحصیلات دانشگاهی
پنج شخصیت سرشناس بدون تحصیلات دانشگاهی
ارنست همینگوی ( نویسنده آمریکایی)
آبراهام لینکلن ( رئیس جمهور سابق ایالات متحده )
راکفلر ( میلیاردر آمریکایی )
ویرجینیا ولف ( نویسنده بریتانیایی )
برنارد شاو ( نویسنده و نمایش نامه نویس بریتانیایی )
پنج قهوه خور معروف تاریخ
ناپلئون بناپارت ( امپراطور فرانسه )
باخ ( آهنگساز آلمانی )
ژان ژاک روسو ( فیلسوف و نویسنده فرانسوی )
کانت ( نظریه پرداز آلمانی )
بالزاک ( داستان نویس فرانسوی )
پنج هنرمند مشهوری که از فقر مطلق شروع کردند
وان گوگ ( نقاش معروف هلندی )
جک لندن ( نویسنده مشهور آمریکایی )
مولیر ( نمایش نامه نویس فرانسوی )
داستایفسکی ( نویسنده روسی )
ماکسیم گورکی ( نویسنده روسی )
پنج چپ دست معروف جهان
چارلی چاپلین ( بازیگر و کارگردان انگلیسی آمریکایی )
باخ ( آهنگساز آلمانی )
لئوناردو داوینچی ( نقاش و مخترع ایتالیایی )
میکل آنژ ( نقاش ایتالیایی )
کیم نوداک ( بازیگر آمریکایی )
پنج پادشاهی که عمر حکومتشان زیاد بود
لویی پانزدهم ( پادشاه فرانسه ) 72 سال
ویکتوریا ( ملکه انگلستان ) 64 سال
جرج دوم ( پادشاه فرانسه ) 60 سال
لویی شانزدهم ( پادشاه فرانسه ) 59 سال
هنری سوم ( پادشاه انگلستان ) 56 سال
بهره هوشی پنج شخصیت سرشناس تاریخ
- توضیح اینکه بهره هوشی افراد معمولی مابین 85 تا 115 است و افرادی که بالاتر از 125 بهره هوشی دارند ، نابغه به حساب می آیند .
گوته ( شاعر آلمانی ) 185
چارلز دیکنز ( داستان نویس بریتانیایی ) 145
ناپلئون ( امپراطور فرانسه ) 140
گالیله ( اخترشناس و ریاضیدان ایتالیایی ) 145
موتزارت ( آهنگساز اتریشی ) 150
پنج نویسنده معروفی که علی رغم لیاقتشان به آنها جایزه نوبل تعلق نگرفت
لئون تولستوی
آنتوان چخوف
برتولت برشت
هنریک ایبسن
مارک تواین
پنج فیلم مطرح تاریخ سینما
دزد دوچرخه ( ویتوریا دسیکا )
روشنایی های شهر ( چارلی چاپلین )
جویندگان طلا ( چارلی چاپلین )
رزمناو پوتمکین ( سرگئی ایزنشتاین )
تعصب ( دیوید دارک گریفیث )
پنج زوج هنری که مدتها با هم همبازی بودند
استان لورل و الیور هاردی 105 فیلم
بود ابوت و لو کاستلو 36 فیلم
دین مارتین و جری لوئیس 17 فیلم
فرد استر و جینجر راجرز 10 فیلم
کاترین هیپبورن و اسپنسر تریسی 9 فیلم
پنج فضانوردی که جزو اولین ها بودند
یوری گاگارین ( شوروی )
لی یی شپارد ( آمریکایی )
ویرجین گریسام ( آمریکایی )
تیتوف ( شوروی )
گلن ( آمریکایی )
پنج بازیگر معروف ایفاگر نقش هملت
ریچارد بوربیچ
توماس بترتون
ادوین بوث
سر هنری ایرونیک
سرجانسن فوریس
پنج انسان سرشناسی که در ایام پیری مهمترین کار را انجام دادند
تولستوی در 82 سالگی کتاب (( من نمی توانم ساکت باشم )) را نوشت .
جرج برناردشاو در 93 سالگی نمایشنامه (( قصه های خارق العاده پند آموز )) را نوشت
پیکاسو در 90 سالگی بهترین نقاشی هایش را کشید
چرچیل در 82 سالگی کتاب (( تاریخ کشورهای انگلیسی زبان )) را نوشت .
سامرست موام در 84 سالگی کتاب (( دیدگاهها )) را نوشت .
پنج یک چشم معروف جهان
هریسون ( بازیگر معروف انگلیسی )
جان فورد ( کارگردان ایرلندی )
مارکونی ( مخترع ایرلندی رادیو )
موشه دایان
جان میلتون ( شاعر و آزادیخواه انگلیسی )
پنج مجرد معروف جهان
ژاندارک ( قدیس فرانسوی )
آدام اسمیت ( اقتصاددان انگلیسی )
ولتر ( نویسنده و فیلسوف فرانسوی )
شوپن ( آهنگساز لهستانی )
بتهوون ( آهنگساز آلمانی )
پنج هنرمند معروفی که حقوقدان بودند
ژول ورن( نویسنده فرانسوی )
تاگور ( شاعر و نویسنده هندی )
فرانتس کافکا ( نویسنده چک )
پل سزان ( نقاش فرانسوی )
چایکوفسکی ( موسیقیدان روسی)
ارنست همینگوی ( نویسنده آمریکایی)
آبراهام لینکلن ( رئیس جمهور سابق ایالات متحده )
راکفلر ( میلیاردر آمریکایی )
ویرجینیا ولف ( نویسنده بریتانیایی )
برنارد شاو ( نویسنده و نمایش نامه نویس بریتانیایی )
پنج قهوه خور معروف تاریخ
ناپلئون بناپارت ( امپراطور فرانسه )
باخ ( آهنگساز آلمانی )
ژان ژاک روسو ( فیلسوف و نویسنده فرانسوی )
کانت ( نظریه پرداز آلمانی )
بالزاک ( داستان نویس فرانسوی )
پنج هنرمند مشهوری که از فقر مطلق شروع کردند
وان گوگ ( نقاش معروف هلندی )
جک لندن ( نویسنده مشهور آمریکایی )
مولیر ( نمایش نامه نویس فرانسوی )
داستایفسکی ( نویسنده روسی )
ماکسیم گورکی ( نویسنده روسی )
پنج چپ دست معروف جهان
چارلی چاپلین ( بازیگر و کارگردان انگلیسی آمریکایی )
باخ ( آهنگساز آلمانی )
لئوناردو داوینچی ( نقاش و مخترع ایتالیایی )
میکل آنژ ( نقاش ایتالیایی )
کیم نوداک ( بازیگر آمریکایی )
پنج پادشاهی که عمر حکومتشان زیاد بود
لویی پانزدهم ( پادشاه فرانسه ) 72 سال
ویکتوریا ( ملکه انگلستان ) 64 سال
جرج دوم ( پادشاه فرانسه ) 60 سال
لویی شانزدهم ( پادشاه فرانسه ) 59 سال
هنری سوم ( پادشاه انگلستان ) 56 سال
بهره هوشی پنج شخصیت سرشناس تاریخ
- توضیح اینکه بهره هوشی افراد معمولی مابین 85 تا 115 است و افرادی که بالاتر از 125 بهره هوشی دارند ، نابغه به حساب می آیند .
گوته ( شاعر آلمانی ) 185
چارلز دیکنز ( داستان نویس بریتانیایی ) 145
ناپلئون ( امپراطور فرانسه ) 140
گالیله ( اخترشناس و ریاضیدان ایتالیایی ) 145
موتزارت ( آهنگساز اتریشی ) 150
پنج نویسنده معروفی که علی رغم لیاقتشان به آنها جایزه نوبل تعلق نگرفت
لئون تولستوی
آنتوان چخوف
برتولت برشت
هنریک ایبسن
مارک تواین
پنج فیلم مطرح تاریخ سینما
دزد دوچرخه ( ویتوریا دسیکا )
روشنایی های شهر ( چارلی چاپلین )
جویندگان طلا ( چارلی چاپلین )
رزمناو پوتمکین ( سرگئی ایزنشتاین )
تعصب ( دیوید دارک گریفیث )
پنج زوج هنری که مدتها با هم همبازی بودند
استان لورل و الیور هاردی 105 فیلم
بود ابوت و لو کاستلو 36 فیلم
دین مارتین و جری لوئیس 17 فیلم
فرد استر و جینجر راجرز 10 فیلم
کاترین هیپبورن و اسپنسر تریسی 9 فیلم
پنج فضانوردی که جزو اولین ها بودند
یوری گاگارین ( شوروی )
لی یی شپارد ( آمریکایی )
ویرجین گریسام ( آمریکایی )
تیتوف ( شوروی )
گلن ( آمریکایی )
پنج بازیگر معروف ایفاگر نقش هملت
ریچارد بوربیچ
توماس بترتون
ادوین بوث
سر هنری ایرونیک
سرجانسن فوریس
پنج انسان سرشناسی که در ایام پیری مهمترین کار را انجام دادند
تولستوی در 82 سالگی کتاب (( من نمی توانم ساکت باشم )) را نوشت .
جرج برناردشاو در 93 سالگی نمایشنامه (( قصه های خارق العاده پند آموز )) را نوشت
پیکاسو در 90 سالگی بهترین نقاشی هایش را کشید
چرچیل در 82 سالگی کتاب (( تاریخ کشورهای انگلیسی زبان )) را نوشت .
سامرست موام در 84 سالگی کتاب (( دیدگاهها )) را نوشت .
پنج یک چشم معروف جهان
هریسون ( بازیگر معروف انگلیسی )
جان فورد ( کارگردان ایرلندی )
مارکونی ( مخترع ایرلندی رادیو )
موشه دایان
جان میلتون ( شاعر و آزادیخواه انگلیسی )
پنج مجرد معروف جهان
ژاندارک ( قدیس فرانسوی )
آدام اسمیت ( اقتصاددان انگلیسی )
ولتر ( نویسنده و فیلسوف فرانسوی )
شوپن ( آهنگساز لهستانی )
بتهوون ( آهنگساز آلمانی )
پنج هنرمند معروفی که حقوقدان بودند
ژول ورن( نویسنده فرانسوی )
تاگور ( شاعر و نویسنده هندی )
فرانتس کافکا ( نویسنده چک )
پل سزان ( نقاش فرانسوی )
چایکوفسکی ( موسیقیدان روسی)
Monday, August 27, 2007
انتشار گزارشهاي تلخ از كردكشي تروريستهاي مجاهدين خلق
انتشار گزارشهاي تلخ از كردكشي تروريستهاي مجاهدين خلق
در سال 1991 پس از جنگ خليج فارس، کردهاي عراقي در قيامي عليه حکومت صدام کنترل شهرهاي کردنشين شمال عراق را در دست گرفتند. اما يک هفته بعد، نيروهاي مجاهدين خلق با پوشش کردي و پوسترهايي از مسعود بارزاني و جلال طالباني وارد کرکوک شدند و صدها تن از ساکنين کرد کرکوک، توسط تروريستهاي مجاهدين خلق ايران به قتل رسيدند.
۴ شهريور ۱۳۸۶ - قبل از ظهر ۱۱:۴۸
تعداد بازديد: 6804
كد خبر: ۷۳۹۱۲
همزمان با تحت تعقيب قرار گرفتن مسعود و مريم رجوي، سركردگان گروه تروريستي مجاهدين خلق، برخي نشريات كردي كه هموطنانشان لطمات بسياري از اين سازمان تروريستي خوردهاند، گوشههايي از اين جنايات را فاش كردند.به گزارش خبرنگار «بازتاب»، پس از آغاز محاکمه صدام در دو سال قبل، در کردستان عراق درخواست محاکمه مسعود رجوی مسئول سازمان مجاهدین خلق ایران، به اتهام شرکت در جرایم رژیم صدام علیه کردهای عراقی مطرح شد.
در ماه مارس سال 1991 پس از جنگ خليج فارس و بيرون رانده شدن نيروهاي عراقي از کويت، کردهاي عراقي در قيامي عليه حکومت صدام که مورد حمايت آمريکا و متحدانش قرار گرفت، توانستند کنترل شهرهاي کردنشين شمال عراق را در دست بگيرند و حکومت صدام را وادار به عقبنشيني به مناطق مرکزي نمايند. در اين ميان شهر استراتژيک و نفت خيز کرکوک نيز به دست شورشيان کرد افتاد. اما يک هفته بعد، نيروهاي مجاهدين خلق با پوشش کردي و پوسترهايي از مسعود بارزاني و جلال طالباني وارد کرکوک شدند و در عملياتي مشترک با ارتش صدام، شبه نظاميان و پيشمرگان کرد کرکوک را غافلگير کردند و موجبات کنترل دوباره شهر کرکوک توسط حکومت بعثيها را فراهم آوردند که در جريان آن صدها تن از ساکنين کرد کرکوک، توسط تروريستهاي مجاهدين خلق ايران به قتل رسيدند.
به گفته مقامات اتحاديه ميهني کردستان عراق، در رابطه با همدستي تنگاتنگ سازمان مجاهدين خلق ايران با حکومت صدام حسين، بويژه در بازپسگيري کرکوک و خانقين در سال 1991 از نيروهاي کرد، مدارک و اسناد مستند و غيرقابل انکاري وجود دارد و به همين دليل محاکمه مسعود رجوي به عنوان همدست صدام حسين در سرکوب شهروندان عراقي تقاضاي طبيعي کردهاست.
به گزارش سرويس بينالملل «بازتاب»، در این حال هفته گذشته، «ايوب نوري»، در روزنامه كردي «هاوالاتي» نوشته است: درباره سازمان مجاهدين خلق سخن بسيار است؛ اين كه از چه ايدئولوژي پيروي ميكنند و واقعيت آن چيست و در اين چندين سال به چه كاري سرگرمند؟ هرچند من به عنوان يك روزنامهنگار از نزديك از با وضعيت و زندگي آنان آشنا هستم، آنچه در اين گفتار نوشته ميشود، بخشي از خاطرات يك عضو سابق مجاهدين خلق است كه در كتابي در پاريس چاپ شده است و من نيز خلاصهاي از آن را به كردي ترجمه كردهام، به ويژه پس از اينكه در روزنامه «هاوالاتي»، خبري را خواندم مبني بر اين كه گويا، سازمان مجاهدين خلق، در نظر دارد دفتري در كردستان افتتاح كند. زمان ميگذرد و در نتيجه شكست ارتش عراق در جبهههاي جنوب، در گوشه و كنار شهرهاي «قادر كرم» و «كفري» تحركات نيروهاي كرد به چشم ميخورد. ساعت 8 صبح يكي از روزها، در حالي كه چندين شهر كردنشين آزاد شده بودند، مسعود رجوي، حالت آمادهباش اعلام كرد و به ما دستور دادند سريع منطقه را ترك كنيم. در تاريكي شب، همه نيروهايمان به سوي كمپ اشرف، واقع در نزديكي شهرك «خالص» به راه افتادند و صبح زود، وارد اردوگاه شديم. بعد از ظهر روز بعد، فرماني به ما رسيد مبني بر اين كه همگي بايد به محل مورد نظر رهسپار شويم و خود را در «سليمان بيگ» مستقر كنيم؛ بنابراين، زماني كه به آنجا رسيديم، از موضوع آگاه نبوديم كه چه كاري بايد انجام دهيم. به اين ترتيب در اطراف جاده مستقر شديم و راههاي «توز» و «كفري» و «سليمان بيگ» را تحت كنترل خود درآورديم. خلاصه هر نوع تحرك كردها را زير نظر گرفته بوديم و همه رفتوآمدهاي آنان را به بغداد و بالعكس تحت كنترل خود داشتيم. اگر مسافران از اعراب بودند، هيچ گونه مشكلي نداشتند و ميتوانستند به راه خود ادامه بدهند، اما اگر اتومبيل و سرنشينان آن كرد بودند، در آن صورت دقيقاً بازرسي ميشدند. هر كسي هم كه اسلحهاي داشت، بايد به استخبارات عراق تحويل ميداديم. در يكي از روزها، شاخه ارتش مسعود رجوي از جاده قادر كرم به سوي توز ميرفت و پيش از اين كه وارد شهر شوند، نيروهاي پيشمرگ وابسته به جلال طالباني، با مجاهدين تماس گرفتند و به آنان اطلاع دادند كاري با آنان ندارند و به اين ترتيب، ميتوانند بدون هيچ مشكلي از آنجا گذر كنند و به پايگاههاي خود باز گردند، اما پس از اينكه صفوف سربازان از داخل شهر گذشت، در حين عبور آنان در نتيجه برخورد گلولهاي بيهدف، يكي از سربازان مجاهدين به نام رضا كرمعلي كشته شد. پس از وقوع اين رويداد، فرمانده نيروهاي مجاهدين، دستور داد شهر توز با اسلحه سنگين سركوب شود. به اين ترتيب بود كه در يك ساعت مشخص و از همه اطراف، شهر توز با اسلحههاي سنگين و سبك مورد حمله واقع شد. همه مغازههاي واقع در خيابانها تخريب شدند و زنان و كودكاني كه در شهر باقي مانده بودند، همزمان با شروع آتش باران مجاهدين به سوي دشتها و صحراها فرار كردند. خلاصه پس از تخريب بخش عمدهاي از شهر، فرمانده مجاهدين گفت: اين درسي بود براي كردها تا اينكه بدانند ما كه هستيم. پس از آن، از شهر كفري، اتوبوسي به سوي سه راهي توز و كفري و سليمان بيگ در حال عبور بود و زماني كه ديد اين سه راهي با زرهپوشها بسته شده، راه خود را منحرف كرد و به طرف چند خانه و يران شدهاي رهسپار شد. اما باز هم در اين زمان، بنا به دستور هر سه لشكر مجاهدين، اتوبوس را مورد حمله اسلحه سنگين خود قرار دادند و همه سرنشينان آن پياده شدند و شماري از آنان از روي پل مخروبه قتيار به سوي ارتفاعات كفري فرار كردند. گفتني است كه سرنشينان اين اتوبوس، هيچ گونه تيراندازي به سوي ما نكردند، اما ارتش مجاهدين از هر سه جهت آنان را آماج گلوله قرار دادند. اين در حالي بود كه در همان لحظات نخست، اتوبوس به آتش كشيده شد و پس از آن هر سه دسته مجاهدين، با همه توان و سلاحهايشان همه سرنشينان اتوبوس را قتلعام كردند. من در آن زمان، مسئول جاده سليمان بيگ بودم و با چشمان خود شاهد اين جنايت بودم. همچنين در اين تيراندازيها، يكي از زنان مجاهدين بر اثر برخورد يك گلوله زخمي شد؛ اين زن پناهندگي سياسي در فرانسه را داشت.پس از اينكه همه سرنشينان اتوبوس كشته شدند، به ما دستور دادند كشتهها را شمارش كنيم، هنگامي كه بر سر جنازهها رفتيم، با چشمان خودم ديدم كه همه آنان كرد بوده و لباس شخصي پوشيده بودند. مجاهدين خلق در كشتار اين افراد از هيچ چيزي ابايي نداشتند. چند نفري در زير پل خود را مخفي كرده بودند، اما مجاهدين با توپ تانك (ت 55) و «آر.پي.جي» پل را به تيرباران بستند. اين افراد نيز هيچ راه فراري نداشتند و مجاهدين به آساني ميتوانستند آنان را دستگير كنند، اما بهرغم آن كه آنها هيچ دفاعي از خود نكردند و بيحركت بودند، سازمان مجاهدين به آنان يورش برد و همه آنان را به قتل رساند و چند نفري از آنان كه زخمي شده بودند و هنوز گلوله در بدن داشتند و در گوشه و كنار خانههاي تخريب شده خود را مخفي ساخته بودند، آنان نيز مورد ضربات لگد مجاهدين قرار گرفتند. من با چشمان خود ناظر جنايت يكي از سربازان مجاهدين بودم كه از اهالي ايلام بود. اين سرباز يكي از كردهاي مجروح را زير ضربات لگد خود گرفته بود و او را كتك ميزد. افراد مجروح پس از اهانتها و كتككاريهاي مجاهدين، تحويل استخبارات عراق داده ميشدند. خلاصه آن كه پس از شمارش جنازهها، به راه افتاديم و در اطراف جاده، شمار ديگري جنازه ديديم. فرمانده يگاني كه من جزو آن بودم، دستور داد با نفربرهايمان روي جنازهها برويم، صداي از هم پاشيدن جمجمه يكي از كشتهشدگان هنوز در گوشم ميپيچد؛ اين يكي از بدترين فاجعههايي بود كه از آن زمان هنوز در يادم زنده است و همواره آزارم ميدهد. پس از اين عمل زشت و جنايتكارانه، من گريه سر دادم و به فرماندهام گله نمودم، اما او در پاسخ گفت: اين سزاي گناهكاران است. من نيز به او گفتم: رفيق عزيز، اين بيچارهها براي آزادي سرزمين خود ميجنگند. شخص فرمانده هم براي اينكه ناراضيان را ساكت كند، گفت: اينها مزدوران رژيم جمهوري اسلامي ايران بودند و اسكناس 25 ديناري جديد را در جيبهايشان يافتيم. علوي طالقاني كه يكي از فرماندهان مجاهدين بود، دستور داد تا در كنار جاده كفري ـ سليمان بيگ، گودالي حفر و جنازهها را دستهجمعي در آن دفن كنند. چند روز پس از اين رويداد بود كه سعيد يزدان پناه، عضو رهبري چريكهاي فدايي تلاش كرد در بين مجاهدين و اتحاديه ميهني كردستان صلح برقرار كند. رهبران كرد اظهار كرده بودند كه آنان به مجاهدين كاري ندارند و آنان ميتوانند به قرارگاههاي خود بازگردند، هدف آنها آزاد ساختن مناطق كردنشين است، اما مجاهدين اين پيشنهاد را رد كرده و از آزار و اذيت كردها و حمايت از صدام دست نكشيدند. سازمان مجاهدين به صدام قول داده بود جاده اصلي كركوك ـ بغداد را كنترل كند. در يكي از روزها كه روز شنبه بود، در حالي كه نمنم باران، باريدن گرفته و همه جا را مرطوب كرده بود، در جاده كفري، يك دستگاه كمپرسي قرمز رنگ به طرف سليمان بيگ گذشت. همين كه راننده كمپرسي ديد كه اين جاده از طرف مجاهدين قطع شده است، تصميم گرفت بازگردد، اما نتوانست و نيروهاي مجاهدين خلق از هر طرف و با همه سلاحها به سوي او شليك كردند. كمپرسي پر از گلوله خمپاره بود كه به سوي پيشمرگان مستقر در توز حمل ميكرد. مجاهدين كمپرسي را در سه راهي توز، كفري، سليمان بيگ متوقف كردند و زماني كه راننده از ماشين پياده شد، نيروهاي مجاهدين به سوي او شليك كردند. راننده فوراً جان خود را از دست داد و ديگر سرنشينان كمپرسي كه عبارت از دو كودك و مردي مسن بودند، پايين آورده شدند و از آنان خواستند تا بر روي زمين دراز بكشند. يكي از اين دو كودك، فرزند راننده بود، او با ديدن جنازه پدرش، خود را روي جنازه او انداخت و بياختيار ناله سر داد. كودك ديگر دوست پسر راننده بود، يك ساعت بعد، نيروهاي مجاهدين، كمپرسي و جنازه را به سوي كمپ اشرف بردند. مجاهدين خلق هم چون غنيمتي كه از رژيم ايران گرفتهاند، كمپرسي را در نظر ميگرفتند. آنان چندين سال از اين كمپرسي براي حملونقل مهمات خود استفاده كردند. در ارتفاعات نزديك كفري، لشكر 60 براي محافظت از نيروهايي كه در سهراهي فوق مستقر بودند، موضع گرفته بودند و در مجموع، تلاش ميكردند همه تحركاتي را كه در منطقه روي ميدهد، تحت نظر خود بگيرند، زيرا اين منطقه، محل رفتوآمد پيشمرگاني بود كه براي همكاري رفقايشان به توز و كفري ميآمدند. در حدود ظهر، زماني كه آسمان صاف بود، يك نفر كرد تلاش ميكرد از راه سلسله كوهپايههايي خود را به شهر كفري برساند، كه مورد حمله مجاهدين قرار رفت و فوراً و در همان محل كشته شد. نيروهاي مجاهدين نير سريع بر سر جنازه او رفتند و چون غنيمت جنگي، ساعت و حلقه زنجير ساعتش را ربودند و در همان جا او را دفن كردند. ساعت 11شب، يكي از فرماندهان نزد من آمد و گفت: كاك جعفر با شما كاري دارد، من ميدانستم كاك جعفر، مسئول امنيتي منطقه است و براي اجراي كارهايش در دفتر سليمان بيگ مستقر شده بود. من با جيپ فرماندهي به پايگاه جعفر رفتم. او در آنجا به من گفت: محمدرضا، شخصي را دستگير كردهايم، حال ميخواهيم سخنان او را برايمان ترجمه كنيد. همراه كاك جعفر، وارد يكي از اطاقهاي پايگاه شديم. در آنجا شخصي بدون هيچ زيراندازي در گوشهاي از اطاق دراز كشيده بود و لباس نظامي بر تن داشت و غرقه در خون بود. او اصلاً حال سخن گفتن نداشت. كاك جعفر از من خواست از او بپرسم از كجا آمده است و چه ارتباطي با پيشمرگان توز دارد. شخص زخمي در پاسخ گفت: من در ارتش عراق و در نزديكي شهر كركوك سرباز هستم و به دليل اين كه نميخواهم كسي را بكشم فرار كردهام و سپس ادامه داد: در فاصله توز و سليمان بيگ مورد حمله نيروهاي مجاهدين خلق قرار گرفتهام.گفتني است، با وجود اين كه او اسلحهاي به همراه نداشت، از چندين ناحيه بدن با كلاشينكف زخمي شده بود. اين شخص ميگفت: من كرد هستم، اما طرفدار هيچ حزبي نيستم و در يكي از روستاهاي نزديك كفري زندگي ميكنم. كاك جعفر نيز به من گفت: دروغ ميگويد، به او بگوييد اگر راست ميگويد، چرا از ارتش عراق فرار كرده است تا عليه ياغيان بجنگد؟ اما او تكرار كرد كه نخواسته است كسي را بكشد و به همين خاطر بوده كه فرار كرده است. هر چند وي از شدت جراحات ميناليد، كاك جعفر، كوشش ميكرد كه او را به پيشمرگان نسبت دهد. بعداً كاك جعفر با نيروهاي ارتش عراق تماس گرفت كه در سه راهي توز، كفري، سليمان بيگ بودهاند و شخصي را دستگير كردهاند.همزمان درباره شخص دستگير شده از فرمانده مجاهدين خلق نيز پرسيد، ارتش عراق پاسخ داد: كرد فراري وابسته به يگان آنهاست. به اين ترتيب، به رغم اين كه فرد مذكور زخمي و خسته بود، تحويل ارتش عراق شد. آنچه را كه در بالا به آن اشاره كردم، تنها گوشه كوچكي از حوادثي بود كه در آن چند روز رخ داد. من خود شاهد همه جنايات مجاهدين نبودهام كه عليه ملت ستمديده كرد، انجام دادهاند، تا اينكه بتوانم ميزان جنايات اين سازمان را به رهبري مسعود رجوي در زمان جنگ مطرح نمايم، اما همگان ميدانند كه سازمان مجاهدين خلق، چگونه براي رژيم بعث عراق مزدوري و جيرهخواري ميكردند. در واقع، سازمان مجاهدين با قتلعام مردم بيگناه كرد، سكان لرزان دولت عراق را مقتدرتر ساخت.
در سال 1991 پس از جنگ خليج فارس، کردهاي عراقي در قيامي عليه حکومت صدام کنترل شهرهاي کردنشين شمال عراق را در دست گرفتند. اما يک هفته بعد، نيروهاي مجاهدين خلق با پوشش کردي و پوسترهايي از مسعود بارزاني و جلال طالباني وارد کرکوک شدند و صدها تن از ساکنين کرد کرکوک، توسط تروريستهاي مجاهدين خلق ايران به قتل رسيدند.
۴ شهريور ۱۳۸۶ - قبل از ظهر ۱۱:۴۸
تعداد بازديد: 6804
كد خبر: ۷۳۹۱۲
همزمان با تحت تعقيب قرار گرفتن مسعود و مريم رجوي، سركردگان گروه تروريستي مجاهدين خلق، برخي نشريات كردي كه هموطنانشان لطمات بسياري از اين سازمان تروريستي خوردهاند، گوشههايي از اين جنايات را فاش كردند.به گزارش خبرنگار «بازتاب»، پس از آغاز محاکمه صدام در دو سال قبل، در کردستان عراق درخواست محاکمه مسعود رجوی مسئول سازمان مجاهدین خلق ایران، به اتهام شرکت در جرایم رژیم صدام علیه کردهای عراقی مطرح شد.
در ماه مارس سال 1991 پس از جنگ خليج فارس و بيرون رانده شدن نيروهاي عراقي از کويت، کردهاي عراقي در قيامي عليه حکومت صدام که مورد حمايت آمريکا و متحدانش قرار گرفت، توانستند کنترل شهرهاي کردنشين شمال عراق را در دست بگيرند و حکومت صدام را وادار به عقبنشيني به مناطق مرکزي نمايند. در اين ميان شهر استراتژيک و نفت خيز کرکوک نيز به دست شورشيان کرد افتاد. اما يک هفته بعد، نيروهاي مجاهدين خلق با پوشش کردي و پوسترهايي از مسعود بارزاني و جلال طالباني وارد کرکوک شدند و در عملياتي مشترک با ارتش صدام، شبه نظاميان و پيشمرگان کرد کرکوک را غافلگير کردند و موجبات کنترل دوباره شهر کرکوک توسط حکومت بعثيها را فراهم آوردند که در جريان آن صدها تن از ساکنين کرد کرکوک، توسط تروريستهاي مجاهدين خلق ايران به قتل رسيدند.
به گفته مقامات اتحاديه ميهني کردستان عراق، در رابطه با همدستي تنگاتنگ سازمان مجاهدين خلق ايران با حکومت صدام حسين، بويژه در بازپسگيري کرکوک و خانقين در سال 1991 از نيروهاي کرد، مدارک و اسناد مستند و غيرقابل انکاري وجود دارد و به همين دليل محاکمه مسعود رجوي به عنوان همدست صدام حسين در سرکوب شهروندان عراقي تقاضاي طبيعي کردهاست.
به گزارش سرويس بينالملل «بازتاب»، در این حال هفته گذشته، «ايوب نوري»، در روزنامه كردي «هاوالاتي» نوشته است: درباره سازمان مجاهدين خلق سخن بسيار است؛ اين كه از چه ايدئولوژي پيروي ميكنند و واقعيت آن چيست و در اين چندين سال به چه كاري سرگرمند؟ هرچند من به عنوان يك روزنامهنگار از نزديك از با وضعيت و زندگي آنان آشنا هستم، آنچه در اين گفتار نوشته ميشود، بخشي از خاطرات يك عضو سابق مجاهدين خلق است كه در كتابي در پاريس چاپ شده است و من نيز خلاصهاي از آن را به كردي ترجمه كردهام، به ويژه پس از اينكه در روزنامه «هاوالاتي»، خبري را خواندم مبني بر اين كه گويا، سازمان مجاهدين خلق، در نظر دارد دفتري در كردستان افتتاح كند. زمان ميگذرد و در نتيجه شكست ارتش عراق در جبهههاي جنوب، در گوشه و كنار شهرهاي «قادر كرم» و «كفري» تحركات نيروهاي كرد به چشم ميخورد. ساعت 8 صبح يكي از روزها، در حالي كه چندين شهر كردنشين آزاد شده بودند، مسعود رجوي، حالت آمادهباش اعلام كرد و به ما دستور دادند سريع منطقه را ترك كنيم. در تاريكي شب، همه نيروهايمان به سوي كمپ اشرف، واقع در نزديكي شهرك «خالص» به راه افتادند و صبح زود، وارد اردوگاه شديم. بعد از ظهر روز بعد، فرماني به ما رسيد مبني بر اين كه همگي بايد به محل مورد نظر رهسپار شويم و خود را در «سليمان بيگ» مستقر كنيم؛ بنابراين، زماني كه به آنجا رسيديم، از موضوع آگاه نبوديم كه چه كاري بايد انجام دهيم. به اين ترتيب در اطراف جاده مستقر شديم و راههاي «توز» و «كفري» و «سليمان بيگ» را تحت كنترل خود درآورديم. خلاصه هر نوع تحرك كردها را زير نظر گرفته بوديم و همه رفتوآمدهاي آنان را به بغداد و بالعكس تحت كنترل خود داشتيم. اگر مسافران از اعراب بودند، هيچ گونه مشكلي نداشتند و ميتوانستند به راه خود ادامه بدهند، اما اگر اتومبيل و سرنشينان آن كرد بودند، در آن صورت دقيقاً بازرسي ميشدند. هر كسي هم كه اسلحهاي داشت، بايد به استخبارات عراق تحويل ميداديم. در يكي از روزها، شاخه ارتش مسعود رجوي از جاده قادر كرم به سوي توز ميرفت و پيش از اين كه وارد شهر شوند، نيروهاي پيشمرگ وابسته به جلال طالباني، با مجاهدين تماس گرفتند و به آنان اطلاع دادند كاري با آنان ندارند و به اين ترتيب، ميتوانند بدون هيچ مشكلي از آنجا گذر كنند و به پايگاههاي خود باز گردند، اما پس از اينكه صفوف سربازان از داخل شهر گذشت، در حين عبور آنان در نتيجه برخورد گلولهاي بيهدف، يكي از سربازان مجاهدين به نام رضا كرمعلي كشته شد. پس از وقوع اين رويداد، فرمانده نيروهاي مجاهدين، دستور داد شهر توز با اسلحه سنگين سركوب شود. به اين ترتيب بود كه در يك ساعت مشخص و از همه اطراف، شهر توز با اسلحههاي سنگين و سبك مورد حمله واقع شد. همه مغازههاي واقع در خيابانها تخريب شدند و زنان و كودكاني كه در شهر باقي مانده بودند، همزمان با شروع آتش باران مجاهدين به سوي دشتها و صحراها فرار كردند. خلاصه پس از تخريب بخش عمدهاي از شهر، فرمانده مجاهدين گفت: اين درسي بود براي كردها تا اينكه بدانند ما كه هستيم. پس از آن، از شهر كفري، اتوبوسي به سوي سه راهي توز و كفري و سليمان بيگ در حال عبور بود و زماني كه ديد اين سه راهي با زرهپوشها بسته شده، راه خود را منحرف كرد و به طرف چند خانه و يران شدهاي رهسپار شد. اما باز هم در اين زمان، بنا به دستور هر سه لشكر مجاهدين، اتوبوس را مورد حمله اسلحه سنگين خود قرار دادند و همه سرنشينان آن پياده شدند و شماري از آنان از روي پل مخروبه قتيار به سوي ارتفاعات كفري فرار كردند. گفتني است كه سرنشينان اين اتوبوس، هيچ گونه تيراندازي به سوي ما نكردند، اما ارتش مجاهدين از هر سه جهت آنان را آماج گلوله قرار دادند. اين در حالي بود كه در همان لحظات نخست، اتوبوس به آتش كشيده شد و پس از آن هر سه دسته مجاهدين، با همه توان و سلاحهايشان همه سرنشينان اتوبوس را قتلعام كردند. من در آن زمان، مسئول جاده سليمان بيگ بودم و با چشمان خود شاهد اين جنايت بودم. همچنين در اين تيراندازيها، يكي از زنان مجاهدين بر اثر برخورد يك گلوله زخمي شد؛ اين زن پناهندگي سياسي در فرانسه را داشت.پس از اينكه همه سرنشينان اتوبوس كشته شدند، به ما دستور دادند كشتهها را شمارش كنيم، هنگامي كه بر سر جنازهها رفتيم، با چشمان خودم ديدم كه همه آنان كرد بوده و لباس شخصي پوشيده بودند. مجاهدين خلق در كشتار اين افراد از هيچ چيزي ابايي نداشتند. چند نفري در زير پل خود را مخفي كرده بودند، اما مجاهدين با توپ تانك (ت 55) و «آر.پي.جي» پل را به تيرباران بستند. اين افراد نيز هيچ راه فراري نداشتند و مجاهدين به آساني ميتوانستند آنان را دستگير كنند، اما بهرغم آن كه آنها هيچ دفاعي از خود نكردند و بيحركت بودند، سازمان مجاهدين به آنان يورش برد و همه آنان را به قتل رساند و چند نفري از آنان كه زخمي شده بودند و هنوز گلوله در بدن داشتند و در گوشه و كنار خانههاي تخريب شده خود را مخفي ساخته بودند، آنان نيز مورد ضربات لگد مجاهدين قرار گرفتند. من با چشمان خود ناظر جنايت يكي از سربازان مجاهدين بودم كه از اهالي ايلام بود. اين سرباز يكي از كردهاي مجروح را زير ضربات لگد خود گرفته بود و او را كتك ميزد. افراد مجروح پس از اهانتها و كتككاريهاي مجاهدين، تحويل استخبارات عراق داده ميشدند. خلاصه آن كه پس از شمارش جنازهها، به راه افتاديم و در اطراف جاده، شمار ديگري جنازه ديديم. فرمانده يگاني كه من جزو آن بودم، دستور داد با نفربرهايمان روي جنازهها برويم، صداي از هم پاشيدن جمجمه يكي از كشتهشدگان هنوز در گوشم ميپيچد؛ اين يكي از بدترين فاجعههايي بود كه از آن زمان هنوز در يادم زنده است و همواره آزارم ميدهد. پس از اين عمل زشت و جنايتكارانه، من گريه سر دادم و به فرماندهام گله نمودم، اما او در پاسخ گفت: اين سزاي گناهكاران است. من نيز به او گفتم: رفيق عزيز، اين بيچارهها براي آزادي سرزمين خود ميجنگند. شخص فرمانده هم براي اينكه ناراضيان را ساكت كند، گفت: اينها مزدوران رژيم جمهوري اسلامي ايران بودند و اسكناس 25 ديناري جديد را در جيبهايشان يافتيم. علوي طالقاني كه يكي از فرماندهان مجاهدين بود، دستور داد تا در كنار جاده كفري ـ سليمان بيگ، گودالي حفر و جنازهها را دستهجمعي در آن دفن كنند. چند روز پس از اين رويداد بود كه سعيد يزدان پناه، عضو رهبري چريكهاي فدايي تلاش كرد در بين مجاهدين و اتحاديه ميهني كردستان صلح برقرار كند. رهبران كرد اظهار كرده بودند كه آنان به مجاهدين كاري ندارند و آنان ميتوانند به قرارگاههاي خود بازگردند، هدف آنها آزاد ساختن مناطق كردنشين است، اما مجاهدين اين پيشنهاد را رد كرده و از آزار و اذيت كردها و حمايت از صدام دست نكشيدند. سازمان مجاهدين به صدام قول داده بود جاده اصلي كركوك ـ بغداد را كنترل كند. در يكي از روزها كه روز شنبه بود، در حالي كه نمنم باران، باريدن گرفته و همه جا را مرطوب كرده بود، در جاده كفري، يك دستگاه كمپرسي قرمز رنگ به طرف سليمان بيگ گذشت. همين كه راننده كمپرسي ديد كه اين جاده از طرف مجاهدين قطع شده است، تصميم گرفت بازگردد، اما نتوانست و نيروهاي مجاهدين خلق از هر طرف و با همه سلاحها به سوي او شليك كردند. كمپرسي پر از گلوله خمپاره بود كه به سوي پيشمرگان مستقر در توز حمل ميكرد. مجاهدين كمپرسي را در سه راهي توز، كفري، سليمان بيگ متوقف كردند و زماني كه راننده از ماشين پياده شد، نيروهاي مجاهدين به سوي او شليك كردند. راننده فوراً جان خود را از دست داد و ديگر سرنشينان كمپرسي كه عبارت از دو كودك و مردي مسن بودند، پايين آورده شدند و از آنان خواستند تا بر روي زمين دراز بكشند. يكي از اين دو كودك، فرزند راننده بود، او با ديدن جنازه پدرش، خود را روي جنازه او انداخت و بياختيار ناله سر داد. كودك ديگر دوست پسر راننده بود، يك ساعت بعد، نيروهاي مجاهدين، كمپرسي و جنازه را به سوي كمپ اشرف بردند. مجاهدين خلق هم چون غنيمتي كه از رژيم ايران گرفتهاند، كمپرسي را در نظر ميگرفتند. آنان چندين سال از اين كمپرسي براي حملونقل مهمات خود استفاده كردند. در ارتفاعات نزديك كفري، لشكر 60 براي محافظت از نيروهايي كه در سهراهي فوق مستقر بودند، موضع گرفته بودند و در مجموع، تلاش ميكردند همه تحركاتي را كه در منطقه روي ميدهد، تحت نظر خود بگيرند، زيرا اين منطقه، محل رفتوآمد پيشمرگاني بود كه براي همكاري رفقايشان به توز و كفري ميآمدند. در حدود ظهر، زماني كه آسمان صاف بود، يك نفر كرد تلاش ميكرد از راه سلسله كوهپايههايي خود را به شهر كفري برساند، كه مورد حمله مجاهدين قرار رفت و فوراً و در همان محل كشته شد. نيروهاي مجاهدين نير سريع بر سر جنازه او رفتند و چون غنيمت جنگي، ساعت و حلقه زنجير ساعتش را ربودند و در همان جا او را دفن كردند. ساعت 11شب، يكي از فرماندهان نزد من آمد و گفت: كاك جعفر با شما كاري دارد، من ميدانستم كاك جعفر، مسئول امنيتي منطقه است و براي اجراي كارهايش در دفتر سليمان بيگ مستقر شده بود. من با جيپ فرماندهي به پايگاه جعفر رفتم. او در آنجا به من گفت: محمدرضا، شخصي را دستگير كردهايم، حال ميخواهيم سخنان او را برايمان ترجمه كنيد. همراه كاك جعفر، وارد يكي از اطاقهاي پايگاه شديم. در آنجا شخصي بدون هيچ زيراندازي در گوشهاي از اطاق دراز كشيده بود و لباس نظامي بر تن داشت و غرقه در خون بود. او اصلاً حال سخن گفتن نداشت. كاك جعفر از من خواست از او بپرسم از كجا آمده است و چه ارتباطي با پيشمرگان توز دارد. شخص زخمي در پاسخ گفت: من در ارتش عراق و در نزديكي شهر كركوك سرباز هستم و به دليل اين كه نميخواهم كسي را بكشم فرار كردهام و سپس ادامه داد: در فاصله توز و سليمان بيگ مورد حمله نيروهاي مجاهدين خلق قرار گرفتهام.گفتني است، با وجود اين كه او اسلحهاي به همراه نداشت، از چندين ناحيه بدن با كلاشينكف زخمي شده بود. اين شخص ميگفت: من كرد هستم، اما طرفدار هيچ حزبي نيستم و در يكي از روستاهاي نزديك كفري زندگي ميكنم. كاك جعفر نيز به من گفت: دروغ ميگويد، به او بگوييد اگر راست ميگويد، چرا از ارتش عراق فرار كرده است تا عليه ياغيان بجنگد؟ اما او تكرار كرد كه نخواسته است كسي را بكشد و به همين خاطر بوده كه فرار كرده است. هر چند وي از شدت جراحات ميناليد، كاك جعفر، كوشش ميكرد كه او را به پيشمرگان نسبت دهد. بعداً كاك جعفر با نيروهاي ارتش عراق تماس گرفت كه در سه راهي توز، كفري، سليمان بيگ بودهاند و شخصي را دستگير كردهاند.همزمان درباره شخص دستگير شده از فرمانده مجاهدين خلق نيز پرسيد، ارتش عراق پاسخ داد: كرد فراري وابسته به يگان آنهاست. به اين ترتيب، به رغم اين كه فرد مذكور زخمي و خسته بود، تحويل ارتش عراق شد. آنچه را كه در بالا به آن اشاره كردم، تنها گوشه كوچكي از حوادثي بود كه در آن چند روز رخ داد. من خود شاهد همه جنايات مجاهدين نبودهام كه عليه ملت ستمديده كرد، انجام دادهاند، تا اينكه بتوانم ميزان جنايات اين سازمان را به رهبري مسعود رجوي در زمان جنگ مطرح نمايم، اما همگان ميدانند كه سازمان مجاهدين خلق، چگونه براي رژيم بعث عراق مزدوري و جيرهخواري ميكردند. در واقع، سازمان مجاهدين با قتلعام مردم بيگناه كرد، سكان لرزان دولت عراق را مقتدرتر ساخت.
Thursday, August 16, 2007
توهم زایی در .... !!
توهم زایی در .... !!
روز اول که ديدمش بدجوري بهم خيره شده بود .
بعداً فهميدم که چشماش چپه و داشته پيکان 57 رينگ اسپرت دو متر اونور تر رو نگاه ميکرده !
يه آه از ته دل کشيد .
بعداً فهميدم که آه نبوده و آسم داره .
بهش يواشکي يه لبخند زدم، ولي اون قيافه جدي مردونش رو عوض نکرد. اين خودداريش واسم خيلي جذاب بود.
بعداْ فهميدم که خودداري نبوده، بلکه تاحالا تو کف اون پيکان 57 بوده و تازه متوجه من شده بود !!
آروم و با عشوه اومدم جلوش، ديدم تند تند داره بهم چشمک ميزنه. کارش به نظرم با مزه اومد .
بعداً فهميدم که تيک داره و پلک زدنش دست خودش نيست .
اومد يه چيزي بگه ولي از بس هول شده بود، به تته پته افتاده بود .
بعداً فهميدم اين بشر خدادادي هول هست و لکنت زبون داره .
سرش رو از شرمش انداخت پايين و گفت س س س سلام .
بعداً فهميدم از شدت شرمش نبوده و ميخواسته من دندونهاي زردش رو نبينم .
بعد از يک سري اسم و فاميل بازي، ازم پرسيد آخرين کتابي که خوندي اسمش چيه!؟ گفتم: اَ...اَ...يادم نيست. گفت: چه جالب، نويسندش کيه!؟ از اين تيکه بامزش خندم گرفت .
بعداً فهميدم که تيکه نبوده و بيچاره چيزي به اسم IQ اصلاْ نداره.
بوي عطرش بدجوري مستم کرده بود .
بعداً فهميدم بوي عطر نبوده، بلکه ..
ازش پرسيدم دانشگاه ميري؟ گفت آره، مدرسمون تو دانشگاهه! از اين شوخ طبعيش خيلي خوشم اومده بود .
بعداً فهميدم که اصلاً هم شوخ طبع نيست و منظورش مدرسه افراد استثنايي توي دانشگاه شهيد بهشتي بوده !
بهش گفتم داره ديرم ميشه. گفت اگه ميشه شمارت رو بده که بهت زنگ بزنم، من هم دادم و اون هم شماره رو زد تو مبايلش. ولي هيچوقت زنگ نزد !
بعداً فهميدم کادوي تولد 30 سالگيش يه مبايل اسباب بازي بوده که همه جا با خودش ميبردتش !
نکات مهم:
1ـ چقدر چيز ميشه بعداْ فهميد !!
2ـ آدم منگل هم دل داره !!
سوال هوش هفته: اين دختره چه جوري اين همه چيز رو بعداً فهميد !؟؟!
روز اول که ديدمش بدجوري بهم خيره شده بود .
بعداً فهميدم که چشماش چپه و داشته پيکان 57 رينگ اسپرت دو متر اونور تر رو نگاه ميکرده !
يه آه از ته دل کشيد .
بعداً فهميدم که آه نبوده و آسم داره .
بهش يواشکي يه لبخند زدم، ولي اون قيافه جدي مردونش رو عوض نکرد. اين خودداريش واسم خيلي جذاب بود.
بعداْ فهميدم که خودداري نبوده، بلکه تاحالا تو کف اون پيکان 57 بوده و تازه متوجه من شده بود !!
آروم و با عشوه اومدم جلوش، ديدم تند تند داره بهم چشمک ميزنه. کارش به نظرم با مزه اومد .
بعداً فهميدم که تيک داره و پلک زدنش دست خودش نيست .
اومد يه چيزي بگه ولي از بس هول شده بود، به تته پته افتاده بود .
بعداً فهميدم اين بشر خدادادي هول هست و لکنت زبون داره .
سرش رو از شرمش انداخت پايين و گفت س س س سلام .
بعداً فهميدم از شدت شرمش نبوده و ميخواسته من دندونهاي زردش رو نبينم .
بعد از يک سري اسم و فاميل بازي، ازم پرسيد آخرين کتابي که خوندي اسمش چيه!؟ گفتم: اَ...اَ...يادم نيست. گفت: چه جالب، نويسندش کيه!؟ از اين تيکه بامزش خندم گرفت .
بعداً فهميدم که تيکه نبوده و بيچاره چيزي به اسم IQ اصلاْ نداره.
بوي عطرش بدجوري مستم کرده بود .
بعداً فهميدم بوي عطر نبوده، بلکه ..
ازش پرسيدم دانشگاه ميري؟ گفت آره، مدرسمون تو دانشگاهه! از اين شوخ طبعيش خيلي خوشم اومده بود .
بعداً فهميدم که اصلاً هم شوخ طبع نيست و منظورش مدرسه افراد استثنايي توي دانشگاه شهيد بهشتي بوده !
بهش گفتم داره ديرم ميشه. گفت اگه ميشه شمارت رو بده که بهت زنگ بزنم، من هم دادم و اون هم شماره رو زد تو مبايلش. ولي هيچوقت زنگ نزد !
بعداً فهميدم کادوي تولد 30 سالگيش يه مبايل اسباب بازي بوده که همه جا با خودش ميبردتش !
نکات مهم:
1ـ چقدر چيز ميشه بعداْ فهميد !!
2ـ آدم منگل هم دل داره !!
سوال هوش هفته: اين دختره چه جوري اين همه چيز رو بعداً فهميد !؟؟!
Friday, June 29, 2007
سلام به همه
سلام به همه
نرم افزار عشقت روی سخت افزار دلم خود به خود نصب شده،با این اس ام اس میخوام آپ دیتش کنم ، لطفا گوشی را بزار روی قلبت
یک نصیحت :مواظب خودت باش - یک خواهش : اصلا عوض نشو - یک آرزو : عاشقم باش - یک دروغ کدیگه دوستت ندارم - یک حقیقت : دلم برات تنگ شده ...
من از ساعت متنفرم ، از این اختراع عجیب بشر ، که جای خالی تو را به رخ دلتنگیهای من میکشد.
زندگی عشق است ، عشق افسانه نیست،آنکه عشق را آفرید دیوانه نیست ، عشق آن نیست که در کنارش باشی ، عشق آن است که بیادش باشی
اگه روزی 100 نفر دوستت داشته باشن ، بدون که یکیشون منم ، اگه 10 نفر دوستت داشتن بازم یکیشون منم ، اگه روزی احساس کردی هیچ کس دوستت نداره ، بدون که من مردم...
روزی که دلم پیش دلم بود گرو ، دامان مرا سخت گرفتی که نرو ، حالا که دلت به دیگران مایل شد ، کفش کج من ، راست کردی که برو
میدونم که بیداری ، ستاره ها رو میشماری ، ولی یکیش کمه ، چون داره بهت اس ام اس میده ، منم خوابم نمیبره ، دارم گوسفندا رو میشمارم ، یکیش کمه ، چون داره اس ام اس میخونه
میگن خدا بهترین نعمتش را به بهترین بنده اش میده . ولی من که بهترین بنده اش نیستم پس چرا تو را بهم داده؟؟؟
همه سهم من از عشق تو غم بود ولی... دوست دارم که تو را شاد ببینم ای دوست ...
مهم نیست که با چه تیپ و لباس و ماشینی می آیی ، فقط بیا....... بیا و آشغال ها را از جلوی در ببر که خیلی بو میده
زندگی مانند گیتاریست که گاهی نوای غمگین می نوازد و گاهی نوای شادی ، امیدوارم که گیتار زندگیت همیشه بندری بنوازد .
میدونی زیبا ترین خط منحنی چیه ؟ لبخندی که بی اراده روی لبهای یک عاشق نقش می بنده تا در نهایت سکوت فریاد بزنه دوستت دارم
مهمترین راز خوشبختی در زندگی این است که فرصتی برای فکر کردن به اینکه خوشبخت هستید یا نه ، نداشته باشید.
آن سوی پنجره زیباست اگر بگذارند ، چشم مخصوص تماشاست ، اگر بگذارند . من از اظهار نظر های دلم فهمیدم عشق هم ، صاحب فتواست اگر بگذارند .
به یه نفر میگن اگه آب نبود چی می شد؟ میگه شنا یاد نمی گرفتیم در نتیجه همه خفه میشدیم.
میدونی اینا چیه ؟( ) ( ) ( ) این قلب منه که هر روز داره واسه تو تنگتر میشه . دلم واست تنگ شده.....(
Hoora ra ra rara hoori roora hoora ra hoo rara rara ra ri hoo hoho hoori hooa hoora ra ra rara hoori roora hoora ra ho
چیه تعجب کردی ؟ شعر یانگوم هستش.
دنیا این جوریه دیگه: اگه گریه کنی میگن کم آوردی ، اگه بخندی میگن دیوونست ، اگه دل ببندی تنهات میزارن ، اگه عاشق بشی دلتو میشکنن ، با این حال باید لحظه ای را گریست ، دمی را خندید ، ساعتی را دل بست و عمری عاشقانه زیست.
پاشو برو عکستو بردار بیار ، دارم ورق بازی میکنم ، تک دلم گم شده
می دونستی گاهی اشک از از لبخند با ارزشتره ، چون لبخند را به هر کسی میتونی هدیه کنی ، اما اشک را فقط واسه کسی میریزی که نمی خوای از دستش بدی.
اگه مثل اشک توی چشام باشی ، واسه همیشه داشتنت هیچ وقت گریه نمی کنم.
سیگار با اینکه میدونه آخرش لهش میکنی تا آخر باهات میمونه
خیلی بی فرهنگی و بیشعوری در جامعه امروز بیداد میکنه !!!!!
************ ********* ********* ********* **
age shab ba ham raftim biroon...manam sardam shod...bara in ke garm besham...ye lab.........
ye lab...ye laboo mikhari baram
Midoni chera adama vaghti miran to roya cheshmashoono mibandan? ya vaghti gerye mikonan? Ya vaghti kasio mibosan? ...Chon ghashangtarin lahzehaye in donya didani nist
Angoshtato mosht kon ... ...moshte? ... ...
moshte moshte? ... ... Hala mohkam bezan to chesham ta koor sham,doorito nabinam
shab ke mishe boro kenare panjere ta setareha bebinanet va hasoodishoon beshe ke maheshoon male mane
migan heyvanat 12 daghighe zoodtar motavajehe zelzele mishan...Damet garm maro ham bi khabar nazar
Lastike delam ro ba mikhe negahat panchar kardi eshghiJavadtarin smse love 2007
ey pitzaye eshgham..hambergere ghalbam..kababe zendegiam..espageti e afkaram..... bi to falafelam
agar mikhahid bedanid afsorde hastid ya na kafist tanha be hamin yek soal pasokh dahid.
...tanha hamin yek soal....aya shoma afsorde hastid
Ye baghal gole roz ba ye donya ehsas ba ye sabad setareh.midam behet bebar sare 4 rah befroosh. sodesh nesf nesf
vaghti ehsas kardi be khare khat residi............az otobus piade sho.
ye roozi momkene ke muhaye sareto az dast bedi,hatta dandoonat,ya aghleto...,ama ye chizi ke hichvaght az dast nemidi ghashangite. ..,akhee adam hichvaght chizio ke nadareo az dast nemide
Man az edareye bargh sms mizanam shakie khosoosi darin barghe cheshatoon ye nafaro koshte!
4 ta chizo kheyli dust daram: 1-tu asemuna khodaro 2-tu zamin khodamo 3-tu khodam ghalbamo 4-tu ghalbam to ro
نرم افزار عشقت روی سخت افزار دلم خود به خود نصب شده،با این اس ام اس میخوام آپ دیتش کنم ، لطفا گوشی را بزار روی قلبت
یک نصیحت :مواظب خودت باش - یک خواهش : اصلا عوض نشو - یک آرزو : عاشقم باش - یک دروغ کدیگه دوستت ندارم - یک حقیقت : دلم برات تنگ شده ...
من از ساعت متنفرم ، از این اختراع عجیب بشر ، که جای خالی تو را به رخ دلتنگیهای من میکشد.
زندگی عشق است ، عشق افسانه نیست،آنکه عشق را آفرید دیوانه نیست ، عشق آن نیست که در کنارش باشی ، عشق آن است که بیادش باشی
اگه روزی 100 نفر دوستت داشته باشن ، بدون که یکیشون منم ، اگه 10 نفر دوستت داشتن بازم یکیشون منم ، اگه روزی احساس کردی هیچ کس دوستت نداره ، بدون که من مردم...
روزی که دلم پیش دلم بود گرو ، دامان مرا سخت گرفتی که نرو ، حالا که دلت به دیگران مایل شد ، کفش کج من ، راست کردی که برو
میدونم که بیداری ، ستاره ها رو میشماری ، ولی یکیش کمه ، چون داره بهت اس ام اس میده ، منم خوابم نمیبره ، دارم گوسفندا رو میشمارم ، یکیش کمه ، چون داره اس ام اس میخونه
میگن خدا بهترین نعمتش را به بهترین بنده اش میده . ولی من که بهترین بنده اش نیستم پس چرا تو را بهم داده؟؟؟
همه سهم من از عشق تو غم بود ولی... دوست دارم که تو را شاد ببینم ای دوست ...
مهم نیست که با چه تیپ و لباس و ماشینی می آیی ، فقط بیا....... بیا و آشغال ها را از جلوی در ببر که خیلی بو میده
زندگی مانند گیتاریست که گاهی نوای غمگین می نوازد و گاهی نوای شادی ، امیدوارم که گیتار زندگیت همیشه بندری بنوازد .
میدونی زیبا ترین خط منحنی چیه ؟ لبخندی که بی اراده روی لبهای یک عاشق نقش می بنده تا در نهایت سکوت فریاد بزنه دوستت دارم
مهمترین راز خوشبختی در زندگی این است که فرصتی برای فکر کردن به اینکه خوشبخت هستید یا نه ، نداشته باشید.
آن سوی پنجره زیباست اگر بگذارند ، چشم مخصوص تماشاست ، اگر بگذارند . من از اظهار نظر های دلم فهمیدم عشق هم ، صاحب فتواست اگر بگذارند .
به یه نفر میگن اگه آب نبود چی می شد؟ میگه شنا یاد نمی گرفتیم در نتیجه همه خفه میشدیم.
میدونی اینا چیه ؟( ) ( ) ( ) این قلب منه که هر روز داره واسه تو تنگتر میشه . دلم واست تنگ شده.....(
Hoora ra ra rara hoori roora hoora ra hoo rara rara ra ri hoo hoho hoori hooa hoora ra ra rara hoori roora hoora ra ho
چیه تعجب کردی ؟ شعر یانگوم هستش.
دنیا این جوریه دیگه: اگه گریه کنی میگن کم آوردی ، اگه بخندی میگن دیوونست ، اگه دل ببندی تنهات میزارن ، اگه عاشق بشی دلتو میشکنن ، با این حال باید لحظه ای را گریست ، دمی را خندید ، ساعتی را دل بست و عمری عاشقانه زیست.
پاشو برو عکستو بردار بیار ، دارم ورق بازی میکنم ، تک دلم گم شده
می دونستی گاهی اشک از از لبخند با ارزشتره ، چون لبخند را به هر کسی میتونی هدیه کنی ، اما اشک را فقط واسه کسی میریزی که نمی خوای از دستش بدی.
اگه مثل اشک توی چشام باشی ، واسه همیشه داشتنت هیچ وقت گریه نمی کنم.
سیگار با اینکه میدونه آخرش لهش میکنی تا آخر باهات میمونه
خیلی بی فرهنگی و بیشعوری در جامعه امروز بیداد میکنه !!!!!
************ ********* ********* ********* **
age shab ba ham raftim biroon...manam sardam shod...bara in ke garm besham...ye lab.........
ye lab...ye laboo mikhari baram
Midoni chera adama vaghti miran to roya cheshmashoono mibandan? ya vaghti gerye mikonan? Ya vaghti kasio mibosan? ...Chon ghashangtarin lahzehaye in donya didani nist
Angoshtato mosht kon ... ...moshte? ... ...
moshte moshte? ... ... Hala mohkam bezan to chesham ta koor sham,doorito nabinam
shab ke mishe boro kenare panjere ta setareha bebinanet va hasoodishoon beshe ke maheshoon male mane
migan heyvanat 12 daghighe zoodtar motavajehe zelzele mishan...Damet garm maro ham bi khabar nazar
Lastike delam ro ba mikhe negahat panchar kardi eshghiJavadtarin smse love 2007
ey pitzaye eshgham..hambergere ghalbam..kababe zendegiam..espageti e afkaram..... bi to falafelam
agar mikhahid bedanid afsorde hastid ya na kafist tanha be hamin yek soal pasokh dahid.
...tanha hamin yek soal....aya shoma afsorde hastid
Ye baghal gole roz ba ye donya ehsas ba ye sabad setareh.midam behet bebar sare 4 rah befroosh. sodesh nesf nesf
vaghti ehsas kardi be khare khat residi............az otobus piade sho.
ye roozi momkene ke muhaye sareto az dast bedi,hatta dandoonat,ya aghleto...,ama ye chizi ke hichvaght az dast nemidi ghashangite. ..,akhee adam hichvaght chizio ke nadareo az dast nemide
Man az edareye bargh sms mizanam shakie khosoosi darin barghe cheshatoon ye nafaro koshte!
4 ta chizo kheyli dust daram: 1-tu asemuna khodaro 2-tu zamin khodamo 3-tu khodam ghalbamo 4-tu ghalbam to ro
Tuesday, June 19, 2007
با من بگو وقتی که صدها صدهزاران سال بگذشت
با من بگو وقتی که صدها صدهزاران سال بگذشت
آنگاه...
اما مگو :هرگز
هرگز چه دور است ،آه
هرگز چه وحشتناک ،
هرگز چه بی رحم است
آنگاه...
اما مگو :هرگز
هرگز چه دور است ،آه
هرگز چه وحشتناک ،
هرگز چه بی رحم است
Thursday, June 14, 2007
این مطلب برای خانمهای مزدوجی که به هیچ صراطی مستقیم نمیشند به درد بخور خواهد بود !!
این مطلب برای خانمهای مزدوجی که به هیچ صراطی مستقیم نمیشند به درد بخور خواهد بود !!
البته امیدوارم جنبه طنز کما فی السابق وجود داشته باشه !
آنتی زي زي گرافی (شوهرشناسي سنتی) :
اگر آقايتان شبها دير به منزل مي آيد، لابد کار دارد که دير مي آيد! اگر شما بيرون کار مي کرديد که ممکن بود اصلاً همان آخر شب هم به منزل نيائيد!!
- اگر آقايتان انتظار دارد وقتي به منزل مي آيد براي او چاي بياوريد، بدون حرف اضافي اين کار را انجام دهيد، وگرنه ممکن است ....(سانسور) !
- اگر آقايتان اجازه نمي دهد هر کجا که مي خواهيد برويد، خدا را شکر کنيد که اجازه مي دهد نفس بکشيد!!
- اگر آقايتان به شما خرجي نمي دهد، لابد خرجهاي مهمتر از منزل دارد، جيکتان هم در نيايد!!
- اگر آقايتان اجازه نمي دهد سر کار برويد، سپاسگزارش باشيد
- اگر آقايتان اجازه مي دهد که بيرون از منزل هم کار کنيد، از اينکه شما را قابل دانسته تا هم در منزل و هم بيرون از منزل کار کنيد، از او تشکر کنيد!!!
- اگر آقايتان به کوچکترين حقوق زنان بي توجه است، حقتان است اگر تحويلتان هم بگيرد شما به او مي گوئيد زن ذليل!!!
- اگر آقايتان شلوارش چند تا شد و بالطبع آن چند تا زن ديگر هم گرفت، خوشحال باشيد که مي تواند يک تنه از پس چند زن بر بيايد!!! مگر اوايل ازدواج همين مردانگي را دوست نداشتيد؟!!
- اگر آقايتان براي شما هديه نمي خرد، رويتان را زياد نکنيد! او خودش براي شما بزرگترين هديه است! و يا لااقل بزرگترين هديه که شما را هميشه تحمل مي کند!!!!
زي زيو لوژي (شوهرشناسي مدرن) :
- اگر شوهرتان شبها دير به منزل مي آيد، درب را به رويش باز نکنيد!! مبلغ مهريه را هم به او يادآوري کنيد تا کامروا شويد!
- آگر شوهرتان از شما انتظار پذيرائي دارد، يک هفته او را ترک کنيد!!! از هفته آينده خودش هر شب برايتان کاپوچينو درست خواهد کرد!!!
- اگر شوهرتان موافق نيست که شماهر جايي مي خواهيد برويد، مگر شما منتظر اجازه او بوديد؟!! خوب برويد!! تازه بعد هم غر بزنيد که از اين زندگي خسته شدين !
- اگر شوهرتان به شما پول نمي دهد، شما هم به او روندين!!! دو سه روز کم محلي هم بي اثر نيست!!!
- اگر شوهرتان موافق کار کردن شما در بيرون از منزل نيست، خانه را به گند بکشيد بي حوصلگي به را بيندازيد افسرده باشيد تا شما را به کار بيرون از منزل تشويق کند!!!
- اگر شوهرتان موافق کار کردن شما در بيرون از منزل هست،از زير کار کردن در بريد وانمود کنيد که دوست نداريد نحوه جارو کردن و ظرف شستن و..... را به او آموزش دهيد!! هرچند اقايون همه بلد هستن
- اگر شوهر شما فمينيست نيست ، زن ذليل که هست
- اگر شوهرتان به مسائل شما بي اعتناست شما بي اعتنا تر باشيد ازصبح تا آمدن او با دوستان گپ بزنيد تا چشمتون به او افتاد قيافه بگيريد که ناراحت هستيد
نتيجه گيري اخلاقي:
- زنان سنتي هر چه سرشان بيايد حقشان است!! لياقت شوهر مهربان و به قول خودشان زي زي را ندارند!!
- زنان مدرن لياقت هيچ چيز را ندارند!! چون از زي زي بودن شوهرانشان سوء استفاده مي کنند!!
- هر چه به سر مردا مياد از زي زي بودنشونه !
البته امیدوارم جنبه طنز کما فی السابق وجود داشته باشه !
آنتی زي زي گرافی (شوهرشناسي سنتی) :
اگر آقايتان شبها دير به منزل مي آيد، لابد کار دارد که دير مي آيد! اگر شما بيرون کار مي کرديد که ممکن بود اصلاً همان آخر شب هم به منزل نيائيد!!
- اگر آقايتان انتظار دارد وقتي به منزل مي آيد براي او چاي بياوريد، بدون حرف اضافي اين کار را انجام دهيد، وگرنه ممکن است ....(سانسور) !
- اگر آقايتان اجازه نمي دهد هر کجا که مي خواهيد برويد، خدا را شکر کنيد که اجازه مي دهد نفس بکشيد!!
- اگر آقايتان به شما خرجي نمي دهد، لابد خرجهاي مهمتر از منزل دارد، جيکتان هم در نيايد!!
- اگر آقايتان اجازه نمي دهد سر کار برويد، سپاسگزارش باشيد
- اگر آقايتان اجازه مي دهد که بيرون از منزل هم کار کنيد، از اينکه شما را قابل دانسته تا هم در منزل و هم بيرون از منزل کار کنيد، از او تشکر کنيد!!!
- اگر آقايتان به کوچکترين حقوق زنان بي توجه است، حقتان است اگر تحويلتان هم بگيرد شما به او مي گوئيد زن ذليل!!!
- اگر آقايتان شلوارش چند تا شد و بالطبع آن چند تا زن ديگر هم گرفت، خوشحال باشيد که مي تواند يک تنه از پس چند زن بر بيايد!!! مگر اوايل ازدواج همين مردانگي را دوست نداشتيد؟!!
- اگر آقايتان براي شما هديه نمي خرد، رويتان را زياد نکنيد! او خودش براي شما بزرگترين هديه است! و يا لااقل بزرگترين هديه که شما را هميشه تحمل مي کند!!!!
زي زيو لوژي (شوهرشناسي مدرن) :
- اگر شوهرتان شبها دير به منزل مي آيد، درب را به رويش باز نکنيد!! مبلغ مهريه را هم به او يادآوري کنيد تا کامروا شويد!
- آگر شوهرتان از شما انتظار پذيرائي دارد، يک هفته او را ترک کنيد!!! از هفته آينده خودش هر شب برايتان کاپوچينو درست خواهد کرد!!!
- اگر شوهرتان موافق نيست که شماهر جايي مي خواهيد برويد، مگر شما منتظر اجازه او بوديد؟!! خوب برويد!! تازه بعد هم غر بزنيد که از اين زندگي خسته شدين !
- اگر شوهرتان به شما پول نمي دهد، شما هم به او روندين!!! دو سه روز کم محلي هم بي اثر نيست!!!
- اگر شوهرتان موافق کار کردن شما در بيرون از منزل نيست، خانه را به گند بکشيد بي حوصلگي به را بيندازيد افسرده باشيد تا شما را به کار بيرون از منزل تشويق کند!!!
- اگر شوهرتان موافق کار کردن شما در بيرون از منزل هست،از زير کار کردن در بريد وانمود کنيد که دوست نداريد نحوه جارو کردن و ظرف شستن و..... را به او آموزش دهيد!! هرچند اقايون همه بلد هستن
- اگر شوهر شما فمينيست نيست ، زن ذليل که هست
- اگر شوهرتان به مسائل شما بي اعتناست شما بي اعتنا تر باشيد ازصبح تا آمدن او با دوستان گپ بزنيد تا چشمتون به او افتاد قيافه بگيريد که ناراحت هستيد
نتيجه گيري اخلاقي:
- زنان سنتي هر چه سرشان بيايد حقشان است!! لياقت شوهر مهربان و به قول خودشان زي زي را ندارند!!
- زنان مدرن لياقت هيچ چيز را ندارند!! چون از زي زي بودن شوهرانشان سوء استفاده مي کنند!!
- هر چه به سر مردا مياد از زي زي بودنشونه !
Wednesday, June 13, 2007
joke esfehani
اصفهانیه به باباش می گه : بابا چرا ما هم مثل بقیه مردم سوار کشتی نمی شیم ؟!! باباش می گه : خفه شو بچه شنا تو بکن . 2 ساعت دیگه می رسیم به جزیره
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
اصفهانیه واستاده بوده دم مسجد، داشته خرما خيرات ميكرده. خلاصه هركي رد ميشده، يك خرما برميداشته و يك صلوات ميفرستاده . بعد يك مدت، يك بابايي دست ميكنه يك مشت خرما برميداره، اصفهانیه دستشو ميگيره، ميگه: هوووي! چه خبرس؟! يك نفر آدم مردس، اتوبوس كه چپ نكردس
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
بچه اصفهانیه توي امتحان بيست ميگيره. باباش ميزنه توي گوشش و ميگه: خاك بر سرت كنن، با نمره 10 هم ميشه قبول بشي، حتما بايد اين همه خودكار حروم ميكردي؟
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
یکی روز یکی از یک محله تو اصفهان می گذشته،می بینه یه دختر بچه اصفهانی گوشواره های طلا داره،می خواسته گولش بزنه و به بچه می گه دختر جون این گوشواره ها رو به من می دی؟ دختره می گه اگه صدای خر در بیاری بهت می دم یارو شروع می کنه به عرعر کردن و بعد می گه گوشواره ها رو بده دختره بهش می گه تو که خری می دونی اینها طلاست و من که ادمم طلا بهت نمی دم
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
یه اصفهونی سوار تاکسی میشه به مقصد که میرسه میگه قربان چقدر شد ؟ راننده تاکسی میگه 25تومن . اصفهونی میگه بفرمایید این 20 تومن - به اندازه 5 تومن دنده عقب برید
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
اگه گفتید چه جوری میشه اصفهانی رو زجر داد: ببندیش به تیر برق وبهش بگیه کوچه اونطرفی شام میدند
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
دانشگاه صنعتی اصفهان که بودم میدیدم بچه های اصفهانی روزهایی که کلاس هم ندارند باز هم از ساعت 7 صبح تو دانشگاه هستند تا 7شب و با خودم میگفتم دانشجو یعنی اینها ولی بعد فهمیدم ژتون صبحانه و نهار و شام عامل این اعتکاف در دانشگاه بوده
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
نوار مغز نرمال /_ /_ /_ /_ /_ نوارمغزقزوینی () () () () نوارمغزاصفهانی $ $ $ $ $ $ $ نوارمغزلر ____________ _!!!
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
اصفهانیه کارت اینترنتش تموم میشه میندازتش تو آب جوش
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
یکبار یه اصفهانی خونش آتیش میگیره یه تک زنگ به آتش نشانی می زده
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
یکبار یه اصفهانی خونش آتیش میگیره یه تک زنگ به آتش نشانی می زده
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
اصفهانیه موبایل می خره صفرشو می بنده
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
اصفهونيا رو از چهار تا چيز ميشه شناخت: - همشون زيرشلواري آبي راه راه دارن - هر قلوپ نوشابه كه ميخورن به شيشه نگاه ميكنن ببينن تا كجاش رفته - جلوي در واميستن و به جاي اينكه بگن بفرمايين تو، ميگن حالا چرا نميان تو؟ - بستني ليواني كه ميخورن حتما درش رو ميليسن
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
یک روز یک اصفهانی به پسرش میگه بابا برو در خونه همسایه و اره انها رو بگیر پسر میره و میاد میگه بابا نداد بابا میگه محترمانه بگو پسر میره و محترمانه میگه و بعد میاد میگه بابا نداد بابا باز میگه این دفعه برو خواهش کن پسر میره و بعد میاد میگه بابا نداد گفت به تو بگم که ما اره نداریم و بعد بابا میگه که عجب مردم خسیسی نمیخواد برو اره خودمونو از تو انباری ور دار بیار
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
یه روز یه اصفهانی با زن وپسرش میرن کنار رودخونه برای پیکنیک که برای نهارشون سه تا تخم مرغ می برند!!!!!! یدفعه پسرشون را آب می بره که پدره داد می زنه: خانوم بچه رو آب برد دو تا تخم مرغ بیشتر درست نکن!!!
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
1ارمنيه و تركه و رشتيه و اصفهانيه يك عمر رفيق بودن. باري، از بخت بد، ارمنيه مرحوم ميشه، باقي رفقا هم ميرن تشييع جنازش. رسم اين ملت هم گويا اين بوده كه هركدوم از نزديكان بايد دم آخري يك پولي مينداختن تو قبر. خلاصه اول تركه ميره بالاسر قبر و كلي گريه زاري ميكنه و آخر هم دست ميكنه، ده تا هزاري ميندازه تو قبر. بعد رشتي مياد باز كلي آه و ناله ميكنه و بعد هم دست ميكنه ده تا هزاري ميندازه تو آخري نوبت اصفهانيه ميشه، مياد جلوي قبر كلي گريه زاري ميكنه، آخرش هم با بغض ميگه: شرمنده، من صبح وقت نشد برم بانك پول بگيرم. بعد يك چك سيهزارتومني مينويسه ميندازه تو قبر، بيستهزارتومن بقيشو برميداره!!!
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
اصفهانیه در حال مرگ بوده از زنش می پرسه محمد کجاست ؟ زنش میگه : همین جا کنارت نشسته . میگه علی کجاست ؟ زنش میگه اونطرفت نشسته . میگه حامد کجاست ؟ میگه اونم همین جاست . یهو داد می زنه پس برای چی چراغ اون اتاق بی خودی روشنه ؟؟؟
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
یک اصفهانی گوشت خورد مرد
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
يه باباي اصفهاني مي خواند بچشو نصيحت كنه مي گه هميشه سر به زير باش. پسر ميگه : خوب چرا بابايي؟ پسر جان به سه دليل: 1-مي گن پسر سر به زيريه 2- اگه سكه اي رو زمين باشه بر مي داري3- پشت يقت چرك نمي كنه تا هي پيرهن يشوريم مصرف آبمون بره بالا!!
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
یه اصفهانی داشت نوار روزه گو ش میداده می زنه آخرش ببینه شام میدن یا نه
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
یه اصفهانی با برق خونه همسایشون خودکشی میکنه
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
اصفهانیه تو مسابقه رالی شرکت می کنه تو راه مسافر کشی می کنه !!
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
یه نفر با یه اصفهانی دست به یقه میشه.اصفهانی بجای عمل متقابل التماس کنان با لهجه شیرین اصفهانی میگه<<آقا شوما را به خدا یقمو ول کنین آ گوشمو بیگیرین.آخه یقم پاره میشد>>
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
به یه اصفهانیه می گند چرااصفهانیا اینقدر اس اس می کنند می گد هر کی گفتس دروغ گفتس
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
یه بچه اصفهانی به باباش میگه : بابا همه میگند اصفهانیا خسیسند، پس چرا مسافرهای نوروزی که از شهرهای دیگه می یاند اصفهان به جا اینکه برند هتل ، کنار زاینده رود چادر میزنند؟ باباش میگه: به خاطر آب و هواشه پسرم. بچه باز میپرسه : ولی بابا اینا که همه از سرما به هم چسبیدند! باباش میگه : نمیدونم بابا جون، شاید فامیلهای اصفهانیشون تو خونه راشون ندادند!!
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
يه شخصي از خيابون رد ميشده ، ميبينه يه بچه اصفهاني نشسته كنار خيابون گريه ميكنه. جلو ميره و ميگه چي شده عزيزم ، پسر بچه ميگه سكه 25 توماني ام را گم كرده ام. مرد ميگه اينكه گريه نداره بيا اين25 توماني مال تو! بچه باز هم به گريه كردن ادامه ميده < مرد ميپرسه ديگه چيه ؟ بچه ميگه اگه اون سكه را گم نكرده بودم الان 50 تومن پول داشتم!!
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
يه بار يه اصفهانيه داشته با خانوادش از جلوي رستوران رد ميشده بوي خوب غذا رو احساس مي كنن. به بچه هاش ميگه بچا اگه بچاي خوبي باشين يه دفه ديگه هم از اينجا رددون مي كونم.
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
اصفهانیه داشت تو رودخونه ی زاینده رود غرق می شد .هر چی بهش گفتند: دستت رو بده نجاتت بدیم این کارو نمی _ کرد.یکی از آشناهای اون فرد که میدونست اون مرد خسیسیه جلو رفت و گفت :دادا دست منو بگیر نمی خواد دستت رو به من بدی
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
يه روز يه رشتيه ميره اصفهوون بازار پارچه فروشا اولين مغازه كه ميرسه ميگه :ببخشيد پارچه جون دار دارين؟ اصفهونيه ميگه بفرمايين اين يكي خيلي جوون داره رشتيه ميگه نه . جوندارتر اصفهوونيه ميگه اين يكي خيلي جونداره رشتيه باز ميگه :نه جوندارتر اصفهوونيه ميگه :ببخشيد ها ميشه بپرسم برا چيچي مي خواين ؟ رشتيه ميگه :براي زير شلواري اصفهونيه ميگه : اينو ببرين قول ميدم چيزتون پاره شه اين پارچه پاره نشس
اصفهاني ميخواسته پول به كسي بده دستش مي لرزيد . گفتند زودباش چرا مي لرزي ؟؟ ميگه آخه ميخوام پول بدم ، جون كه نميخوام بدم كه يهو بدم
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
اصفهانیه واستاده بوده دم مسجد، داشته خرما خيرات ميكرده. خلاصه هركي رد ميشده، يك خرما برميداشته و يك صلوات ميفرستاده . بعد يك مدت، يك بابايي دست ميكنه يك مشت خرما برميداره، اصفهانیه دستشو ميگيره، ميگه: هوووي! چه خبرس؟! يك نفر آدم مردس، اتوبوس كه چپ نكردس
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
بچه اصفهانیه توي امتحان بيست ميگيره. باباش ميزنه توي گوشش و ميگه: خاك بر سرت كنن، با نمره 10 هم ميشه قبول بشي، حتما بايد اين همه خودكار حروم ميكردي؟
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
یکی روز یکی از یک محله تو اصفهان می گذشته،می بینه یه دختر بچه اصفهانی گوشواره های طلا داره،می خواسته گولش بزنه و به بچه می گه دختر جون این گوشواره ها رو به من می دی؟ دختره می گه اگه صدای خر در بیاری بهت می دم یارو شروع می کنه به عرعر کردن و بعد می گه گوشواره ها رو بده دختره بهش می گه تو که خری می دونی اینها طلاست و من که ادمم طلا بهت نمی دم
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
یه اصفهونی سوار تاکسی میشه به مقصد که میرسه میگه قربان چقدر شد ؟ راننده تاکسی میگه 25تومن . اصفهونی میگه بفرمایید این 20 تومن - به اندازه 5 تومن دنده عقب برید
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
اگه گفتید چه جوری میشه اصفهانی رو زجر داد: ببندیش به تیر برق وبهش بگیه کوچه اونطرفی شام میدند
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
دانشگاه صنعتی اصفهان که بودم میدیدم بچه های اصفهانی روزهایی که کلاس هم ندارند باز هم از ساعت 7 صبح تو دانشگاه هستند تا 7شب و با خودم میگفتم دانشجو یعنی اینها ولی بعد فهمیدم ژتون صبحانه و نهار و شام عامل این اعتکاف در دانشگاه بوده
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
نوار مغز نرمال /_ /_ /_ /_ /_ نوارمغزقزوینی () () () () نوارمغزاصفهانی $ $ $ $ $ $ $ نوارمغزلر ____________ _!!!
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
اصفهانیه کارت اینترنتش تموم میشه میندازتش تو آب جوش
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
یکبار یه اصفهانی خونش آتیش میگیره یه تک زنگ به آتش نشانی می زده
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
یکبار یه اصفهانی خونش آتیش میگیره یه تک زنگ به آتش نشانی می زده
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
اصفهانیه موبایل می خره صفرشو می بنده
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
اصفهونيا رو از چهار تا چيز ميشه شناخت: - همشون زيرشلواري آبي راه راه دارن - هر قلوپ نوشابه كه ميخورن به شيشه نگاه ميكنن ببينن تا كجاش رفته - جلوي در واميستن و به جاي اينكه بگن بفرمايين تو، ميگن حالا چرا نميان تو؟ - بستني ليواني كه ميخورن حتما درش رو ميليسن
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
یک روز یک اصفهانی به پسرش میگه بابا برو در خونه همسایه و اره انها رو بگیر پسر میره و میاد میگه بابا نداد بابا میگه محترمانه بگو پسر میره و محترمانه میگه و بعد میاد میگه بابا نداد بابا باز میگه این دفعه برو خواهش کن پسر میره و بعد میاد میگه بابا نداد گفت به تو بگم که ما اره نداریم و بعد بابا میگه که عجب مردم خسیسی نمیخواد برو اره خودمونو از تو انباری ور دار بیار
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
یه روز یه اصفهانی با زن وپسرش میرن کنار رودخونه برای پیکنیک که برای نهارشون سه تا تخم مرغ می برند!!!!!! یدفعه پسرشون را آب می بره که پدره داد می زنه: خانوم بچه رو آب برد دو تا تخم مرغ بیشتر درست نکن!!!
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
1ارمنيه و تركه و رشتيه و اصفهانيه يك عمر رفيق بودن. باري، از بخت بد، ارمنيه مرحوم ميشه، باقي رفقا هم ميرن تشييع جنازش. رسم اين ملت هم گويا اين بوده كه هركدوم از نزديكان بايد دم آخري يك پولي مينداختن تو قبر. خلاصه اول تركه ميره بالاسر قبر و كلي گريه زاري ميكنه و آخر هم دست ميكنه، ده تا هزاري ميندازه تو قبر. بعد رشتي مياد باز كلي آه و ناله ميكنه و بعد هم دست ميكنه ده تا هزاري ميندازه تو آخري نوبت اصفهانيه ميشه، مياد جلوي قبر كلي گريه زاري ميكنه، آخرش هم با بغض ميگه: شرمنده، من صبح وقت نشد برم بانك پول بگيرم. بعد يك چك سيهزارتومني مينويسه ميندازه تو قبر، بيستهزارتومن بقيشو برميداره!!!
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
اصفهانیه در حال مرگ بوده از زنش می پرسه محمد کجاست ؟ زنش میگه : همین جا کنارت نشسته . میگه علی کجاست ؟ زنش میگه اونطرفت نشسته . میگه حامد کجاست ؟ میگه اونم همین جاست . یهو داد می زنه پس برای چی چراغ اون اتاق بی خودی روشنه ؟؟؟
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
یک اصفهانی گوشت خورد مرد
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
يه باباي اصفهاني مي خواند بچشو نصيحت كنه مي گه هميشه سر به زير باش. پسر ميگه : خوب چرا بابايي؟ پسر جان به سه دليل: 1-مي گن پسر سر به زيريه 2- اگه سكه اي رو زمين باشه بر مي داري3- پشت يقت چرك نمي كنه تا هي پيرهن يشوريم مصرف آبمون بره بالا!!
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
یه اصفهانی داشت نوار روزه گو ش میداده می زنه آخرش ببینه شام میدن یا نه
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
یه اصفهانی با برق خونه همسایشون خودکشی میکنه
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
اصفهانیه تو مسابقه رالی شرکت می کنه تو راه مسافر کشی می کنه !!
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
یه نفر با یه اصفهانی دست به یقه میشه.اصفهانی بجای عمل متقابل التماس کنان با لهجه شیرین اصفهانی میگه<<آقا شوما را به خدا یقمو ول کنین آ گوشمو بیگیرین.آخه یقم پاره میشد>>
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
به یه اصفهانیه می گند چرااصفهانیا اینقدر اس اس می کنند می گد هر کی گفتس دروغ گفتس
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
یه بچه اصفهانی به باباش میگه : بابا همه میگند اصفهانیا خسیسند، پس چرا مسافرهای نوروزی که از شهرهای دیگه می یاند اصفهان به جا اینکه برند هتل ، کنار زاینده رود چادر میزنند؟ باباش میگه: به خاطر آب و هواشه پسرم. بچه باز میپرسه : ولی بابا اینا که همه از سرما به هم چسبیدند! باباش میگه : نمیدونم بابا جون، شاید فامیلهای اصفهانیشون تو خونه راشون ندادند!!
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
يه شخصي از خيابون رد ميشده ، ميبينه يه بچه اصفهاني نشسته كنار خيابون گريه ميكنه. جلو ميره و ميگه چي شده عزيزم ، پسر بچه ميگه سكه 25 توماني ام را گم كرده ام. مرد ميگه اينكه گريه نداره بيا اين25 توماني مال تو! بچه باز هم به گريه كردن ادامه ميده < مرد ميپرسه ديگه چيه ؟ بچه ميگه اگه اون سكه را گم نكرده بودم الان 50 تومن پول داشتم!!
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
يه بار يه اصفهانيه داشته با خانوادش از جلوي رستوران رد ميشده بوي خوب غذا رو احساس مي كنن. به بچه هاش ميگه بچا اگه بچاي خوبي باشين يه دفه ديگه هم از اينجا رددون مي كونم.
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
اصفهانیه داشت تو رودخونه ی زاینده رود غرق می شد .هر چی بهش گفتند: دستت رو بده نجاتت بدیم این کارو نمی _ کرد.یکی از آشناهای اون فرد که میدونست اون مرد خسیسیه جلو رفت و گفت :دادا دست منو بگیر نمی خواد دستت رو به من بدی
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
يه روز يه رشتيه ميره اصفهوون بازار پارچه فروشا اولين مغازه كه ميرسه ميگه :ببخشيد پارچه جون دار دارين؟ اصفهونيه ميگه بفرمايين اين يكي خيلي جوون داره رشتيه ميگه نه . جوندارتر اصفهوونيه ميگه اين يكي خيلي جونداره رشتيه باز ميگه :نه جوندارتر اصفهوونيه ميگه :ببخشيد ها ميشه بپرسم برا چيچي مي خواين ؟ رشتيه ميگه :براي زير شلواري اصفهونيه ميگه : اينو ببرين قول ميدم چيزتون پاره شه اين پارچه پاره نشس
اصفهاني ميخواسته پول به كسي بده دستش مي لرزيد . گفتند زودباش چرا مي لرزي ؟؟ ميگه آخه ميخوام پول بدم ، جون كه نميخوام بدم كه يهو بدم
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
Wednesday, May 16, 2007
: نشاني
"خانه دوست كجاست؟"
در فلق بود كه پرسيد سوار"
خانه دوست كجاست؟"
در فلق بود كه پرسيد سوار.آسمان مكثي كرد.
رهگذر شاخه نوري كه به لب داشت به تاريكي شنها بخشيدو به انگشت نشان داد سپيداري و گفت:
"نرسيده به درخت،
كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهاي صداقت آبي است
ميروي تا ته آن كوچه كه از پشت بلوغ،
سر به در ميآرد،پس به سمت گل تنهايي ميپيچي
،دو قدم مانده به گل
،پاي فواره جاويد اساطير زمين ميماني
و تو را ترسي شفاف فرا ميگيرد.
در صميميت سيال فضا،
خشخشي ميشنوي:كودكي ميبيني رفته از كاج بلندي بالا،
جوجه بردارد از لانه نورو از او ميپرسي
خانه دوست كجاست."
خانه دوست كجاست
"خانه دوست كجاست؟"
در فلق بود كه پرسيد سوار"
خانه دوست كجاست؟"
در فلق بود كه پرسيد سوار.آسمان مكثي كرد.
رهگذر شاخه نوري كه به لب داشت به تاريكي شنها بخشيدو به انگشت نشان داد سپيداري و گفت:
"نرسيده به درخت،
كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهاي صداقت آبي است
ميروي تا ته آن كوچه كه از پشت بلوغ،
سر به در ميآرد،پس به سمت گل تنهايي ميپيچي
،دو قدم مانده به گل
،پاي فواره جاويد اساطير زمين ميماني
و تو را ترسي شفاف فرا ميگيرد.
در صميميت سيال فضا،
خشخشي ميشنوي:كودكي ميبيني رفته از كاج بلندي بالا،
جوجه بردارد از لانه نورو از او ميپرسي
خانه دوست كجاست."
خانه دوست كجاست
Sunday, May 06, 2007
joke turki
Az torkeh to kharej miporsan esmet chieh migeh: SUN GOD BETWEEN 2 WATER GOLD SHIT DEAR WIFE. migan yani chi? migeh yani shamsollahe miandoaabie zargandeh zanjani
Monday, April 23, 2007
ro nevesht
دلم براي كسي تنگ است كه مثل هيچ كس نيست...
دلم براي كسي تنگ است كه آفتاب حمايتش را بر گل هاي كوچك باغچه
جنگلي دلم ارزاني مي كند..
كسي كه حس مي كند مرا در اعماق آبي پوست و گوشت بي رمق باغچه ام
و گيسوانش را بيدوار در گيسوانم مي اويزد....
بازوان توانايش را بر گردن گلبرگهاي دلم حلقه مي كند و مي فشارد...
كسي كه در من هق هق مي گريد....
برايم ارام آرام قصه شازده كوچولو را زمزمه مي كند....
مرا نمي ترساند از دوري و خاموشي وفراق....
و به من اميد مي دهد اميدي بسيار تا با ان اميد زنده بمانم.....
آه، دلم براي كسي تنگ است كه مثل هيچ كس نيست..
ولي دست زمانه في الحال، فراق را به من و او هديه داده است..
آري، يك هديه ناخواسته....
خداي من ، تو مي داني دلم براي كسي تنگ است كه معصومي دلم را
درك مي كند و همچون كودك معصومي دلش براي دلم مي سوزد و
آرام ارام براي دلم و دلش همچون ابر بهاري مي گريد....
آه ، دلم براي كسي تنگ است كه با چشمان قشنگش به من زل مي زند
و غم دلش را با چشمانش كه همچون ابر بهاري است به من مي گويد
كسي كه سبزي باغچه تنم را با دستان مهربانش همچون باغباني
مهربان هم آب مي دهد و هم نور مي افشاند...
آري، بي شك بي شك.........
كسي كه مثل هيچ كس نيست.........................
و اما آرزوي من براي او....
آرزو دارم دلت مثل بهار، پر شوداز لحظه هاي ماندگار
زندگيت خالي از اندوه و غم، لحظه هاي شادماني بي شمار
خانه قلبت پر از گلهاي ياس،نغمه خوان خانه قلبت هزار
باغ احساست پر از گلهاي ناز،همچو يه قالي پر از نقش و نگار
روزهايت هر يكي بهتر ز قبل، خوش بود بر كام تو اين روزگار
همچو شمعي باشي و همراه گل، من بگردم دور تو پروانه ورار
نفسی بی تو کشیدن حیف است...
از دلهره تو دل بريدن حيف است......
حتي نفسي بي تو كشيدن، حيف است
زيباي من، آنگونه كه تو مي خندي....
يك سينه برايت ندريدن حيف است.....
با هر تپشي دلم به من مي گويد.....
بي عشق تو يك بار، تپيدن حيف است..
بي چيزم و عاشقم ولي ناز تو را....
با دادن جانم نخريدن حيف است.....
اي تازه ترين، بهار در خنده توست...
اما گلي از لب تو چيدن حيف است....
شيريني لبهاي تو را بايد گفت.....
طعم دهن تو را چشيدن، حيف است...
در چشم تو آبروي دنيا جاري است...
يك قطره ز چشم تو چكيدن حيف است..
ذات تو بهشت است، بهشتي كه در آن..
يك شعله آتش آفريدن حيف است......
تصوير تو از جنس زلال درياست....
بر صورت تو دست كشيدن حيف است...
من خسته نمي شوم ، هر چند به تو....
سخت است رسيدن، نرسيدن حيف است....
دلم فقط به تو خوشه...................
تواين روزهاي بي كسي كه هر كي فكر خودشه
من كه بريدم از همه دلم فقط به تو خوشه
وقتي تو هستي دلخوشي بيخودي پرپر نمي شه
دلواپسي دربه دره، چشم منم تر نمي شه
حس قشنگ ما شدن با بودنت تازه مي شه
آخه زير سايه ي تو دلش مي خواد قد بكشه
به جز تو پاي هيچ كسي به فكر من وا نمي شه
شب سياه بي كسي بي تو كه فردا نمي شه
من كه دلم با ديدنت تا آسمون پر مي كشه
اگه يه روزي نباشي طفلكي ديوونه مي شه
من كه دلم با بودنت جون مي گيره تازه مي شه
راستي نگفتي نازنين دل تو هم به من خوشه؟
دلم به بودنت خوشه، دلم به ديدنت خوشه
گلي و پرپر نمي شي ، دلم به چيدنت خوشه
از اون زماني كه مي گم خيلي وقت نمي گذره انگار همين ديروز بود
يادم مي ياد اولين بار كه بهم نگاه كرد تو چشماش زل زدم از همون
موقع فهميدم كه دوستش دارم. بعد از مدتي كه بيشتر رفت و آمد
داشتيم هر وقت كه بهم نگاه مي كرد يه حس خاصي داشتم يه
جورايي خجالت مي كشيدم و وقتي مي ديدمش سرمو پايين مي انداختم
اون وقت بود كه متوجه شدم كه بد جوري دوستش دارم و عاشقش
شدم اما حالا وقتي نگام مي كنه توفكر فرو مي رم، آخه به جايي
رسيدم كه مي دونم بدون اوديگه نمي تونم ادامه بدم
واسه همين تو يه جمله بهش مي گم تا ........
كاش مي دانستي انتظار ديدنت چه مجازاتي است
شايد ديگر چشم به راهم نمي گذاشتي....
دلم می خواست..............
بيا دست قشنگ مهربانت را عصايی کن که برخيزمو شور انگيز و شوق آلود بدامان شقايقها بياويزمبدزدم تيشه فرهاد عاشق را و بي پروا چنان رعدي بناي سنگي غم را فرو ريزمبسازم کلبه عشقی ميان باغ فرداها و حافظ وار بر بام فلک طرحي دگر از عشق اندازم و نقش ديگري ريزمبيا واكن لبانم را به تكرار سرود عشق كه من آن مرغ غمگين شباويزمدلم می خواست تو سفره مونيه لقمه نون داشت پر عشقوسط برکتش ميشدهر چی که خواست از خود عشقدلم می خواست تو باغچه مون می کاشتمتگل می دادیرنگ و وارنگ از همه رنگ نرگس و سنبل می دادیدلم می خواست ميشد واستدشت رو چراغونش کنمماه رو بزارم تو چشاتستاره بارونش کنموسط ميدون ببرم بازار رو ارزونش کنمداد بزنم خاطر خواتم عشق رو فراوونش کنمگلاب قمصر ميشدي به مرگ گل جون ميدادي شاخه به شاخه برگ به برگ به لپشون خون ميداديگريه عاشق ميشدي نم نم بارون ميدادي به شاعراي در به در شعر فراوون ميدادي
یه عاشق خجالتی........................................
نمي خوام بگم كه قدر يه دنيا دوستت دارم....
چون دنيا يه روز تموم مي شه.....
نمي خوام بگم كه مثل گلي تو.....
چون گلم يه روزي پژمرده مي شه....
نمي خوام بگم كه سياهي چشمات مثل شبهاي پر ستاره اس...
چون شبم بالاخره تموم مي شه....
نمي خوام بگم كه مثل آب پاك و زلالي.......
چون آب هم كه هميشه پاك نمي مونه....
نمي خوام بگم كه دوستت دارم......
مي دوني چرا؟
چون من كه دوستت ندارم......
بلكه من عاشقتم، يه عاشق خجالتي.....
چون كه اين عشقه كه اگه پاك و واقعي باشه مي مونه تا ابد...
اما
دوست داشتن يه روز تموم مي شه......
روي گل هاي نرگس با يه مداد قرمز
هزار دفعه نوشتم زندگي بي تو هرگز
واما دعاي يه عاشق واقعي به معشوقه ي خود:
خدايا ما را عاشق كن، عاشق نگهدار و عاشق بميران چون
خدايا مي داني كه عاشق ماندن هزار بار از عاشق شدن
سخت تر است
آمين يا رب العالمين..........................................
دلم براي كسي تنگ است كه آفتاب حمايتش را بر گل هاي كوچك باغچه
جنگلي دلم ارزاني مي كند..
كسي كه حس مي كند مرا در اعماق آبي پوست و گوشت بي رمق باغچه ام
و گيسوانش را بيدوار در گيسوانم مي اويزد....
بازوان توانايش را بر گردن گلبرگهاي دلم حلقه مي كند و مي فشارد...
كسي كه در من هق هق مي گريد....
برايم ارام آرام قصه شازده كوچولو را زمزمه مي كند....
مرا نمي ترساند از دوري و خاموشي وفراق....
و به من اميد مي دهد اميدي بسيار تا با ان اميد زنده بمانم.....
آه، دلم براي كسي تنگ است كه مثل هيچ كس نيست..
ولي دست زمانه في الحال، فراق را به من و او هديه داده است..
آري، يك هديه ناخواسته....
خداي من ، تو مي داني دلم براي كسي تنگ است كه معصومي دلم را
درك مي كند و همچون كودك معصومي دلش براي دلم مي سوزد و
آرام ارام براي دلم و دلش همچون ابر بهاري مي گريد....
آه ، دلم براي كسي تنگ است كه با چشمان قشنگش به من زل مي زند
و غم دلش را با چشمانش كه همچون ابر بهاري است به من مي گويد
كسي كه سبزي باغچه تنم را با دستان مهربانش همچون باغباني
مهربان هم آب مي دهد و هم نور مي افشاند...
آري، بي شك بي شك.........
كسي كه مثل هيچ كس نيست.........................
و اما آرزوي من براي او....
آرزو دارم دلت مثل بهار، پر شوداز لحظه هاي ماندگار
زندگيت خالي از اندوه و غم، لحظه هاي شادماني بي شمار
خانه قلبت پر از گلهاي ياس،نغمه خوان خانه قلبت هزار
باغ احساست پر از گلهاي ناز،همچو يه قالي پر از نقش و نگار
روزهايت هر يكي بهتر ز قبل، خوش بود بر كام تو اين روزگار
همچو شمعي باشي و همراه گل، من بگردم دور تو پروانه ورار
نفسی بی تو کشیدن حیف است...
از دلهره تو دل بريدن حيف است......
حتي نفسي بي تو كشيدن، حيف است
زيباي من، آنگونه كه تو مي خندي....
يك سينه برايت ندريدن حيف است.....
با هر تپشي دلم به من مي گويد.....
بي عشق تو يك بار، تپيدن حيف است..
بي چيزم و عاشقم ولي ناز تو را....
با دادن جانم نخريدن حيف است.....
اي تازه ترين، بهار در خنده توست...
اما گلي از لب تو چيدن حيف است....
شيريني لبهاي تو را بايد گفت.....
طعم دهن تو را چشيدن، حيف است...
در چشم تو آبروي دنيا جاري است...
يك قطره ز چشم تو چكيدن حيف است..
ذات تو بهشت است، بهشتي كه در آن..
يك شعله آتش آفريدن حيف است......
تصوير تو از جنس زلال درياست....
بر صورت تو دست كشيدن حيف است...
من خسته نمي شوم ، هر چند به تو....
سخت است رسيدن، نرسيدن حيف است....
دلم فقط به تو خوشه...................
تواين روزهاي بي كسي كه هر كي فكر خودشه
من كه بريدم از همه دلم فقط به تو خوشه
وقتي تو هستي دلخوشي بيخودي پرپر نمي شه
دلواپسي دربه دره، چشم منم تر نمي شه
حس قشنگ ما شدن با بودنت تازه مي شه
آخه زير سايه ي تو دلش مي خواد قد بكشه
به جز تو پاي هيچ كسي به فكر من وا نمي شه
شب سياه بي كسي بي تو كه فردا نمي شه
من كه دلم با ديدنت تا آسمون پر مي كشه
اگه يه روزي نباشي طفلكي ديوونه مي شه
من كه دلم با بودنت جون مي گيره تازه مي شه
راستي نگفتي نازنين دل تو هم به من خوشه؟
دلم به بودنت خوشه، دلم به ديدنت خوشه
گلي و پرپر نمي شي ، دلم به چيدنت خوشه
از اون زماني كه مي گم خيلي وقت نمي گذره انگار همين ديروز بود
يادم مي ياد اولين بار كه بهم نگاه كرد تو چشماش زل زدم از همون
موقع فهميدم كه دوستش دارم. بعد از مدتي كه بيشتر رفت و آمد
داشتيم هر وقت كه بهم نگاه مي كرد يه حس خاصي داشتم يه
جورايي خجالت مي كشيدم و وقتي مي ديدمش سرمو پايين مي انداختم
اون وقت بود كه متوجه شدم كه بد جوري دوستش دارم و عاشقش
شدم اما حالا وقتي نگام مي كنه توفكر فرو مي رم، آخه به جايي
رسيدم كه مي دونم بدون اوديگه نمي تونم ادامه بدم
واسه همين تو يه جمله بهش مي گم تا ........
كاش مي دانستي انتظار ديدنت چه مجازاتي است
شايد ديگر چشم به راهم نمي گذاشتي....
دلم می خواست..............
بيا دست قشنگ مهربانت را عصايی کن که برخيزمو شور انگيز و شوق آلود بدامان شقايقها بياويزمبدزدم تيشه فرهاد عاشق را و بي پروا چنان رعدي بناي سنگي غم را فرو ريزمبسازم کلبه عشقی ميان باغ فرداها و حافظ وار بر بام فلک طرحي دگر از عشق اندازم و نقش ديگري ريزمبيا واكن لبانم را به تكرار سرود عشق كه من آن مرغ غمگين شباويزمدلم می خواست تو سفره مونيه لقمه نون داشت پر عشقوسط برکتش ميشدهر چی که خواست از خود عشقدلم می خواست تو باغچه مون می کاشتمتگل می دادیرنگ و وارنگ از همه رنگ نرگس و سنبل می دادیدلم می خواست ميشد واستدشت رو چراغونش کنمماه رو بزارم تو چشاتستاره بارونش کنموسط ميدون ببرم بازار رو ارزونش کنمداد بزنم خاطر خواتم عشق رو فراوونش کنمگلاب قمصر ميشدي به مرگ گل جون ميدادي شاخه به شاخه برگ به برگ به لپشون خون ميداديگريه عاشق ميشدي نم نم بارون ميدادي به شاعراي در به در شعر فراوون ميدادي
یه عاشق خجالتی........................................
نمي خوام بگم كه قدر يه دنيا دوستت دارم....
چون دنيا يه روز تموم مي شه.....
نمي خوام بگم كه مثل گلي تو.....
چون گلم يه روزي پژمرده مي شه....
نمي خوام بگم كه سياهي چشمات مثل شبهاي پر ستاره اس...
چون شبم بالاخره تموم مي شه....
نمي خوام بگم كه مثل آب پاك و زلالي.......
چون آب هم كه هميشه پاك نمي مونه....
نمي خوام بگم كه دوستت دارم......
مي دوني چرا؟
چون من كه دوستت ندارم......
بلكه من عاشقتم، يه عاشق خجالتي.....
چون كه اين عشقه كه اگه پاك و واقعي باشه مي مونه تا ابد...
اما
دوست داشتن يه روز تموم مي شه......
روي گل هاي نرگس با يه مداد قرمز
هزار دفعه نوشتم زندگي بي تو هرگز
واما دعاي يه عاشق واقعي به معشوقه ي خود:
خدايا ما را عاشق كن، عاشق نگهدار و عاشق بميران چون
خدايا مي داني كه عاشق ماندن هزار بار از عاشق شدن
سخت تر است
آمين يا رب العالمين..........................................
naghz
چقدر متنفرم از آدمهايي كه فكر ميكنن خيلي زرنگ و باهوش هستن!
بعضي وقتها بايد خودت رو به حماقت بزني.اونوقت همه در كنارت احساس امنيت بيشتري ميكنن.
انتظار من از تو، برميگرده به شناخت من از تو.انتظار تو از من، برميگرده به شناخت تو از من.پس اگه يه روز بگي "از تو انتظار نداشتم" ميفهمم كه هنوز من رو نشناختي.
هيچ چيز بدتر از اون نيست كه آدم بخواد نشون بده چيزي هست كه در واقع نيست.
در حقيقت آدم روح خودش رو به غرور ناشي از اينكه خودش نباشه ميفروشه.به اين ميگن فروش روح!... يه چيزي بدتر از فروش جسم!
وقتي كسي رو دوست داري، هرگز به اين فكر نكن كه او چقدر دوستت دارهچون به محض اينكه بخواي دوست داشتن رو اندازه بگيري ديگه دوستش نداري
.آرزو دارم با شخصي ازدواج كنم كه لحظه به او رسيدن براي من،همون لحظه به من رسيدن براي او باشه
بعضي وقتها بايد خودت رو به حماقت بزني.اونوقت همه در كنارت احساس امنيت بيشتري ميكنن.
انتظار من از تو، برميگرده به شناخت من از تو.انتظار تو از من، برميگرده به شناخت تو از من.پس اگه يه روز بگي "از تو انتظار نداشتم" ميفهمم كه هنوز من رو نشناختي.
هيچ چيز بدتر از اون نيست كه آدم بخواد نشون بده چيزي هست كه در واقع نيست.
در حقيقت آدم روح خودش رو به غرور ناشي از اينكه خودش نباشه ميفروشه.به اين ميگن فروش روح!... يه چيزي بدتر از فروش جسم!
وقتي كسي رو دوست داري، هرگز به اين فكر نكن كه او چقدر دوستت دارهچون به محض اينكه بخواي دوست داشتن رو اندازه بگيري ديگه دوستش نداري
.آرزو دارم با شخصي ازدواج كنم كه لحظه به او رسيدن براي من،همون لحظه به من رسيدن براي او باشه
Sunday, April 15, 2007
Friday, April 13, 2007
maghame tarz
موضوع : طرز
چون روح از تشريف و دخول به پيکر آدم اول (ع) خودداري مي نمود ، به جهت ترغيب روح براي اجراي امر ، به اشاره حضرت حق فرشته اعظم مقام طرز را با تنبور نواخت ،روح با شنيدن آن آهنگ حقاني سرخوش گرديد و مستانه به کالبد مذکور وارد گشت
چون روح از تشريف و دخول به پيکر آدم اول (ع) خودداري مي نمود ، به جهت ترغيب روح براي اجراي امر ، به اشاره حضرت حق فرشته اعظم مقام طرز را با تنبور نواخت ،روح با شنيدن آن آهنگ حقاني سرخوش گرديد و مستانه به کالبد مذکور وارد گشت
mosighi va raghse kurdi
رقص کردي
علاوه بر شناخت انواع ريتمهاي موسيقي و ملوديهاي كردي شناخت انواع رقص- هاي كردي كه با موسيقي كردي همگام هستند به دور از لطف نيست .
رقصهاي محلي كردي را به دو دسته رقصهاي مذهبي و رقصهاي محلي كردي مي توان تقسيم كرد . منظور از رقصهاي مذهبي، حركات پر شور دراوايش ميباشد كه به سماع معروف بوده و در تكايا اجرا ميشود در اين نوع رقص دراويش در عالم بيخودي حركات سر و گردن خود را موسيقي ريتميك هماهنگ كرده اصطلاحا در وجد به سماع ميپردازند . رقصهاي محلي كردي عشيرهاي ، ميتوان از ريشهدارترين و كهنترين رقصها دانست، "هل پرين" يا رقص كردي در گذشته تنها با هدف آمادهسازي و تقويت نيروي جسماني و روحي مردم مناطق كردنشين انجام ميشد .
مردمان اين مناطق در گذشتههاي نه چندان دور همواره شاهد جنگهاي قبيلهاي بودند و همين امر حفظ و آمادگي هميشگي را طلب ميكرد لذا مردمان اين مناطق در وقفههاي بين جنگها و به مناسبتهاي مختلف دست در دست يكديگر آمادگي رزمي و شور و همبستگي پولادين خويش را به رخ دشمنان ميكشيدند . رقص كردي را يك رقص رزمي ميدانند كه داراي صلابت و متانتي خاص بوده و يادآور يكپارچگي اين مردمان غيور در تمامي ادوار ميباشد . امروزه مجموع اين رقصها را "چوپي" ميگويند كه معمولا به صورت دستهجمعي اجرا ميشوند .
رقصهاي محلي با موسيقي كردي پيوندي ابدي داشته و معمولا زنان و مردان عشاير در مراسم شادي به دور از ابتذال دايره وار دست يكديگر را گرفته به پايكوبي ميپردازند ، در اصطلاح محلي اين حالت را گنم و جو(يعني گندم و جو) مينامند( در منطقه مهاباد به آن رشبلك ميگويند) . در اين رقصها معمولا يك نفر كه حركات رقص را بهتر از ديگران ميشناسد نقش رهبري گروه رقصندگان را به عهده گرفته و در ابتداي صف رقصندگان ميايستد و با تكان دادن دستمالي كه در دست راست دارد ريتمها را به گروه منتقل كرده و در ايجاد ايجاد هماهنگي لازم آنان را ياري ميدهد . اين فرد كه سر چوپي كش ناميده ميشود با تكان دادن ماهرانه دستمال و ايجاد صدا بر هيجان رقصندگان ميافزايد . در اين هنگام ديگر افراد بدون دستمال به رديف در كنار سر چوپي كش به گونهاي قرار ميگيرند كه هر يكي با دست چپ ، دست راست نفر بعد را ميگيرد اصطلاحا اين حالت را " گاواني " ناميده ميشود .
در رقصهاي كردي تمامي رقصندگان به سر گروه چشم دوخته و با ايجاد هماهنگي خاصي وحدت و يكپارچگي يك قوم ريشه دار را به تصوير ميكشند برخي رقصهاي كردي داراي ملوديهاي خاصي بوده و توسط گروهي از زنان ومردان اجرا ميشوند و در برخي از رقصها يكي از رقصندگان از ديگران اجرا شده و در وسط جمع به تنهايي به هنرنمايي ميپردازند و در اين حالت معمولا رقصنده دو دستمال رنگي در دستها نگه داشته و با آنها بازي ميكند كه اصطلاحا به اين نوع رقص دو دستماله ميگويند و بيشتر در كرمانشاه مرسوم است .
نمايشها و رقصهاي كردي را ميتوان به چند قسمت اصلي ذيل تقسيم كرد: -۱گه ريان -۲پشت پا -۳هه لگرتن -۴فه تاح پاشا - ۵ لب لان -۶چه پي -۷زه زنگي -۸شه لايي -۹سي جار و -۱۰خان اميري .
موسيقي كردي داراي شيوهها و آوازهاي مختلف است كه در زير به آنها اشاره ميكنيم .
"بيت " يكي از مهمترين مقامهاي كلاسيك كردي است كه در جنگها، جوانمرديها و حماسهها به كار برده ميشود و در ستايش خالق يكتا گفته شده و در موسيقي غربي به آن ( (prose poem ) ميگويند ، نام ديگر آن در موسيقي كردي " بالوره " ميباشد . بالوره گويان ، بيپرده و بيواهمه آوازشان را از هر قسم كه باشد سر ميدهند زيرا ميدانند كه كسي از آنان دلتنگ نميشود . بيت خواني مبتني بر نغمههاي كاملا ساده و بدون رعايت وزن و قافيه است . اين آواز كردي بيشتر در مناطق مهاباد، مكريان و بوكان نواخته ميشود .
" سوز و مقام " يكي ديگر از انواع شيوههاي موسيقي كردي ميباشد ، مهمترين ويژگي اين آواز كردي توجه به سوز درون ، شكايت و زاري ميباشد و چون با قدرت تمام صورت ميگيرد به آن سوز و مقام ميگويند . اين آواز در اكثر مناطق كردستان وجود دارد .
" سياه چمانه " يكي ديگر از مهمترين آوازهاي كردي ميباشد ، اين آواز به شكل هجايي و در قالب ۱۰هجايي و دو مصراعي به سبك و سياق ايرانيان كهن سروده ميشود و به علت همزيستي با مسايل عرفاني رنگ و بوي جديدي هم به خود گرفته است و در پارهاي مواقع به مقام شيخانه يا صوفيانه هم ميگويند . " شمس قيس رازي " در كتاب "المعجم في معايير اشعار عجم" به سياه چمانه اشاره ميكند و ميگويد كه اين آواز مختص منطقه هورامان كردستان ميباشد كه داراي ۱۵ مقام نغمگي ميباشد . در مورد وجه تسميه سياه چمانه نظرهاي گوناگوني وجود دارد اما براساس يك نظريه معروف واژه سياه به معناي رنگ سياه و چمان كه همان جمان بوده از كلمه كردي جامه گرفته شده است و به نام جامه سياه در آمده است و منظور كسي بوده كه در موقع خواندن اين آواز جامه مشكي ميپوشيده است . اين موسيقي بيشتر در مناطق اورامان ، پاوه، نودشه ، نوسود ، مريوان و غرب سنندج نواخته ميشود .
" هوره " از ديگر شيوههاي موسيقي كردي ميباشد ، اين آواز يك مقام بسيار زيباست كه سوگ ، ماتم ، غريبي و عزاداري را به شيوههاي مليح و متين به گوش شنونده ميرساند . اعتقاد موسيقي دانان اين است كه هوره همان ستايش اهورامزدا بوده است و كردها كه پيروان آيين زرتشت بودهاند ، با اهورامزداشروع به خواندن ميكنند . اين آواز در كرمانشاه ، ايلام، لرستان، سرپل زهاب ، اسلامآباد، كرند غرب ، گيلان غرب ، هرسين ، ماهيدشت و سنقروكليايي نواخته ميشود .
يكي ديگر از آوازهاي كردي " حيران " ميباشد كه از دل بيت سر در آورده و اغلب از متني عاشقانه و پرسوز و گداز با توسل جستن به خالق يكتا برخوردار است . اين آواز بيشتر در مناطق مكريان و مهاباد وجود دارد .
" لاووك " يا لاوژه از ديگر آوازهاي كردي ميباشد كه از ترانههاي كلاسيك كردي سرچشمه گرفته است و در ميان كردهاي خراسان به مقامهاي ( لو و هي له لو شوان) خوانده ميشود . اين مقام مخصوص زنان است و وجه تمايز" لاووك " با "حيران" در نوع زبان شعري به كار رفته در آن ميباشد . لاووك به طور كلي به گويش زبان كردي سوراني اجرا ميشود . اين آواز در تمام مناطقي كه به زبان كردي كرمانجي صحبت ميكنند وجود دارد .
" گوراني" باشكوهترين و بزرگترين شيوه موسيقي كردي ميباشد ، اين آواز عظيمترين دسته نغمات در موسيقي كردي را دارد و كهنترين بخش ادبيات موسيقي كردي را شامل ميشود . اشعار گوراني ۱۰هجايي ميباشد و در تمام مناطق كردستان اين آواز به اجرا در ميآيد . در زبان عامه به تمام شيوهها و آوازهاي موسيقي كردي گوراني نيز گفته ميشود .
" چمري " نيز از آوازهاي موسيقي كردي است كه به پاس تجليل از وجود با ارزش از دست رفتهاي اجرا ميشود . اين آواز به معناي شيون ، عزا و نهال قامت خم شده است ، چمري همانند نوحهخواني در فارسي است و در مناطق مختلف ايلام ، لرستان و كرمانشاه طرفداران زيادي دارد .
اما موسيقي كردي وسيعتر از اين است كه بتوان آن را در قالب آوازها يا شيوههاي محدود و مشخصي گنجاند . موسيقي كردي بازتاب غناي روحي و معنوي مردم است و در عين حال تريبوني براي تفسير مسايل عميق جامعه ميباشد . نغماتي از قبيل مقامهاي اللهويسي، كوچه باغي ، صمد عسكري و ترانههاي ملوديكي نيز در موسيقي كردي وجود دارند كه بر اشعار هجايي و گاه عروضي استوارند .
اگر چه گفته شد كه مقامها و آوازهاي كردي، جزيي از موسيقي قديمي ايران است ولي منظور اين نيست كه تمام مقامها و آوازهاي كردي ، بدون كم و كاست، در چارچوب دستگاههاي سنتي ايران قرار ميگيرند . بعضي از آوازها و مقامهاي كردي مانند سياهچمانه و هوره در موسيقي كردي وجود دارند كه در داخل دستگاههاي موسيقي ايراني جاي نميگيرند و يك دستگاه خاص را ميطلبند . علت مصونيت اين آوازها از موسيقي ايراني اين است كه اين مقامها و آوازها بازمانده موسيقي غني گاتاي آيين زرتشت است و هجاي اين شعر نيز در رديفهاي عروضي جاي نميگيرد و جغرافياي سخت و آغوش گرم هورامان مانند سپري از اين آوازها دفاع كرده است . موسيقي كردي از ديرباز داراي ويژگي، غنا، ريشه و اصالت بوده است و به صورت سينه به سينه نقل شده است .
تاريخ نويسان و موسيقي دانان معروف جهان معتقدند كه كردستان (کردستان شامل مناطق کرد نشين : استان هاي کردستان ،کرمانشاه ، ايلام ، ... که در اين متن از اين پس به اصطلاح کردستان مي ناميم .) مهد تمدن موسيقي جهان به حساب ميآيد . " گزنفون " تاريخ نويس يوناني در اينباره نوشته است : در سال ۴۰۱ قبل از ميلاد ، بعد از حمله يونان به ايران و شكست كوروش هخامنشي از يونانيها ، هنگامي كه لشگر يونان قصد بازگشت از كردستان را داشت ، كردها با خواندن نغمهها و سرودهاي دستهجمعي يونانيها را مورد حمله قرار دادند . گزنفون افزوده است ، كه چگونه كردها در آن زمان با هنر موسيقي آشنايي داشتند و حتي از آن در جنگها هم استفاده ميكردند .
در ويژهنامه موسيقيايي " فاسكه كه " كه در فرانسه منتشر ميشود ، آمده است كه ايران قديم و سرزمين "ميسوپوتاميا" يعني جايگاهي كه كردها اكنون در آن سكونت دارند ، قديميترين مهد موسيقي جهان بوده است . به نوشته اين نشريه ، تمام ملوديهاي ايراني در اينجا منظور ايراني بودن ملوديها است ، يعني جايي كه فرهنگ آريايي در آنجا حضور داشته است- نه مرز جعرافيايي و سياسي ايران كنوني در جهان بيهمتا و بينظير است . قوم كرد به عنوان يكي از قديميترين اقوام آريايي به علت بهره بردن از فرهنگ غني ايراني داراي اصيل ترين موسيقي و ملوديهاي جاودان و بزرگ است .
براي دستيابي به غناي موسيقي كردي بايد از زرتشت و پيروان دين ياري ( اهل حق ) شروع كرد ، زيرا اگر كرد خود را وارث تمدن ماد ميداند ، زرتشت نوه به حق مادهاست و پيروان دين ياري نيز، به حق كرد هستند و در كردستان زندگي ميكنند و به زبان كردي گوراني سخن ميگويند . بر اساس كتابهاي قديمي اهل حق ، هنر موسيقي از زمانهاي قديم مورد توجه مردم اين آيين بوده است . در نامه سرانجام (سرود يارسان) يكي از قديميترين كتابهاي اهل حق آمده است : " زماني كه خداوند قصد داشت روح را در كالبد آدم بدماند ، روح در كالبد آدم قرار نگرفت تا اينكه بعد از ۴۰روز خداوند به بنيامين، دستور داد كه روح را در كالبد آدم بدماند و بنيامين آوازي براي روح خواند و روح در كالبد آدم جاي گرفت".
موسيقي كردي در ميان مردم كردستان داراي يك پيوند ناگسستني با زندگي روزمره مردم است ، بسياري از صاحب نظران كرد معتقدند : موسيقي كردي يكي از اصيلترين موسيقيهاي ايراني است كه با گذشت قرنها ويژگيهاي خود را در فولكلور عامه كرد زبانهاي ايراني حفظ كرده است .
سازهاي رايج در موسيقي كردي ني، سورنا، نايه، دهل، تنبك، تنبور و كمانچه است .
به طور كلي در موسيقي ايراني ملوديهايي در قالب هفت دستگاه ماهور، شور، نوا، همايون، سهگاه، چهارگاه و پنج گاه جاي ميگيرند . اما غير از هفت دستگاه معروف فوق يك دستگاه مشهور ديگر وجود دارد و آن دستگاه " اصفهان " ميباشد . بسياري از موسيقيدانان معتقدند اين دستگاه بخشي از دستگاه شور است و بسياري ديگر بر اين باورند كه شاخهاي از همايون است . آوازهاي " قهتاري " كردي در همين دستگاه جاي ميگيرند . در ميان هفت دستگاه فوق، دستگاه شور از ساير دستگاهها وسيعتر و بزرگتر است زيرا اگر چه در ساير دستگاهها، چندين آواز ديگر جاي ميگيرد، اما دستگاه شور علاوه بر اين خود داراي چندين " گوشه " ديگر ميباشد . اين گوشهها شامل ابوعطا، بيات ترك يا بيات زند، افشاري ياهه وشار، دهشتي و بيات كرد ميباشد . بسياري از آوازهاي كردي مانند كابوكي، شاييك دهگري، گول نيشان گول نيشان و اكثر آوازهاي حيران در دستگاه شور جاي دارند .
هنر موسيقي هر ملتي وقتي پيشرفت ميكند كه فرهنگ ملي آن ديار، مورد توجه باشد و شرط پيشرفت ، توسعه و احياء آن در فرهنگ مردم نهفته است . كردها به فرهنگ ، زبان، ادبيات ، سنت و موسيقي خود بسيار علاقهمند هستند و به همين دليل در اين مورد پيشرفت كردهاند . كردستان با ديرينه حماسي و عرفانيش، با صفا و سادگي عاطفي ساكنانش و با طبيعت بكر و دست نخوردهاش از روزگاران كهن تا به امروز همواره پرورنده موسيق دانان بزرگي در آغوش خود بوده است
علاوه بر شناخت انواع ريتمهاي موسيقي و ملوديهاي كردي شناخت انواع رقص- هاي كردي كه با موسيقي كردي همگام هستند به دور از لطف نيست .
رقصهاي محلي كردي را به دو دسته رقصهاي مذهبي و رقصهاي محلي كردي مي توان تقسيم كرد . منظور از رقصهاي مذهبي، حركات پر شور دراوايش ميباشد كه به سماع معروف بوده و در تكايا اجرا ميشود در اين نوع رقص دراويش در عالم بيخودي حركات سر و گردن خود را موسيقي ريتميك هماهنگ كرده اصطلاحا در وجد به سماع ميپردازند . رقصهاي محلي كردي عشيرهاي ، ميتوان از ريشهدارترين و كهنترين رقصها دانست، "هل پرين" يا رقص كردي در گذشته تنها با هدف آمادهسازي و تقويت نيروي جسماني و روحي مردم مناطق كردنشين انجام ميشد .
مردمان اين مناطق در گذشتههاي نه چندان دور همواره شاهد جنگهاي قبيلهاي بودند و همين امر حفظ و آمادگي هميشگي را طلب ميكرد لذا مردمان اين مناطق در وقفههاي بين جنگها و به مناسبتهاي مختلف دست در دست يكديگر آمادگي رزمي و شور و همبستگي پولادين خويش را به رخ دشمنان ميكشيدند . رقص كردي را يك رقص رزمي ميدانند كه داراي صلابت و متانتي خاص بوده و يادآور يكپارچگي اين مردمان غيور در تمامي ادوار ميباشد . امروزه مجموع اين رقصها را "چوپي" ميگويند كه معمولا به صورت دستهجمعي اجرا ميشوند .
رقصهاي محلي با موسيقي كردي پيوندي ابدي داشته و معمولا زنان و مردان عشاير در مراسم شادي به دور از ابتذال دايره وار دست يكديگر را گرفته به پايكوبي ميپردازند ، در اصطلاح محلي اين حالت را گنم و جو(يعني گندم و جو) مينامند( در منطقه مهاباد به آن رشبلك ميگويند) . در اين رقصها معمولا يك نفر كه حركات رقص را بهتر از ديگران ميشناسد نقش رهبري گروه رقصندگان را به عهده گرفته و در ابتداي صف رقصندگان ميايستد و با تكان دادن دستمالي كه در دست راست دارد ريتمها را به گروه منتقل كرده و در ايجاد ايجاد هماهنگي لازم آنان را ياري ميدهد . اين فرد كه سر چوپي كش ناميده ميشود با تكان دادن ماهرانه دستمال و ايجاد صدا بر هيجان رقصندگان ميافزايد . در اين هنگام ديگر افراد بدون دستمال به رديف در كنار سر چوپي كش به گونهاي قرار ميگيرند كه هر يكي با دست چپ ، دست راست نفر بعد را ميگيرد اصطلاحا اين حالت را " گاواني " ناميده ميشود .
در رقصهاي كردي تمامي رقصندگان به سر گروه چشم دوخته و با ايجاد هماهنگي خاصي وحدت و يكپارچگي يك قوم ريشه دار را به تصوير ميكشند برخي رقصهاي كردي داراي ملوديهاي خاصي بوده و توسط گروهي از زنان ومردان اجرا ميشوند و در برخي از رقصها يكي از رقصندگان از ديگران اجرا شده و در وسط جمع به تنهايي به هنرنمايي ميپردازند و در اين حالت معمولا رقصنده دو دستمال رنگي در دستها نگه داشته و با آنها بازي ميكند كه اصطلاحا به اين نوع رقص دو دستماله ميگويند و بيشتر در كرمانشاه مرسوم است .
نمايشها و رقصهاي كردي را ميتوان به چند قسمت اصلي ذيل تقسيم كرد: -۱گه ريان -۲پشت پا -۳هه لگرتن -۴فه تاح پاشا - ۵ لب لان -۶چه پي -۷زه زنگي -۸شه لايي -۹سي جار و -۱۰خان اميري .
موسيقي كردي داراي شيوهها و آوازهاي مختلف است كه در زير به آنها اشاره ميكنيم .
"بيت " يكي از مهمترين مقامهاي كلاسيك كردي است كه در جنگها، جوانمرديها و حماسهها به كار برده ميشود و در ستايش خالق يكتا گفته شده و در موسيقي غربي به آن ( (prose poem ) ميگويند ، نام ديگر آن در موسيقي كردي " بالوره " ميباشد . بالوره گويان ، بيپرده و بيواهمه آوازشان را از هر قسم كه باشد سر ميدهند زيرا ميدانند كه كسي از آنان دلتنگ نميشود . بيت خواني مبتني بر نغمههاي كاملا ساده و بدون رعايت وزن و قافيه است . اين آواز كردي بيشتر در مناطق مهاباد، مكريان و بوكان نواخته ميشود .
" سوز و مقام " يكي ديگر از انواع شيوههاي موسيقي كردي ميباشد ، مهمترين ويژگي اين آواز كردي توجه به سوز درون ، شكايت و زاري ميباشد و چون با قدرت تمام صورت ميگيرد به آن سوز و مقام ميگويند . اين آواز در اكثر مناطق كردستان وجود دارد .
" سياه چمانه " يكي ديگر از مهمترين آوازهاي كردي ميباشد ، اين آواز به شكل هجايي و در قالب ۱۰هجايي و دو مصراعي به سبك و سياق ايرانيان كهن سروده ميشود و به علت همزيستي با مسايل عرفاني رنگ و بوي جديدي هم به خود گرفته است و در پارهاي مواقع به مقام شيخانه يا صوفيانه هم ميگويند . " شمس قيس رازي " در كتاب "المعجم في معايير اشعار عجم" به سياه چمانه اشاره ميكند و ميگويد كه اين آواز مختص منطقه هورامان كردستان ميباشد كه داراي ۱۵ مقام نغمگي ميباشد . در مورد وجه تسميه سياه چمانه نظرهاي گوناگوني وجود دارد اما براساس يك نظريه معروف واژه سياه به معناي رنگ سياه و چمان كه همان جمان بوده از كلمه كردي جامه گرفته شده است و به نام جامه سياه در آمده است و منظور كسي بوده كه در موقع خواندن اين آواز جامه مشكي ميپوشيده است . اين موسيقي بيشتر در مناطق اورامان ، پاوه، نودشه ، نوسود ، مريوان و غرب سنندج نواخته ميشود .
" هوره " از ديگر شيوههاي موسيقي كردي ميباشد ، اين آواز يك مقام بسيار زيباست كه سوگ ، ماتم ، غريبي و عزاداري را به شيوههاي مليح و متين به گوش شنونده ميرساند . اعتقاد موسيقي دانان اين است كه هوره همان ستايش اهورامزدا بوده است و كردها كه پيروان آيين زرتشت بودهاند ، با اهورامزداشروع به خواندن ميكنند . اين آواز در كرمانشاه ، ايلام، لرستان، سرپل زهاب ، اسلامآباد، كرند غرب ، گيلان غرب ، هرسين ، ماهيدشت و سنقروكليايي نواخته ميشود .
يكي ديگر از آوازهاي كردي " حيران " ميباشد كه از دل بيت سر در آورده و اغلب از متني عاشقانه و پرسوز و گداز با توسل جستن به خالق يكتا برخوردار است . اين آواز بيشتر در مناطق مكريان و مهاباد وجود دارد .
" لاووك " يا لاوژه از ديگر آوازهاي كردي ميباشد كه از ترانههاي كلاسيك كردي سرچشمه گرفته است و در ميان كردهاي خراسان به مقامهاي ( لو و هي له لو شوان) خوانده ميشود . اين مقام مخصوص زنان است و وجه تمايز" لاووك " با "حيران" در نوع زبان شعري به كار رفته در آن ميباشد . لاووك به طور كلي به گويش زبان كردي سوراني اجرا ميشود . اين آواز در تمام مناطقي كه به زبان كردي كرمانجي صحبت ميكنند وجود دارد .
" گوراني" باشكوهترين و بزرگترين شيوه موسيقي كردي ميباشد ، اين آواز عظيمترين دسته نغمات در موسيقي كردي را دارد و كهنترين بخش ادبيات موسيقي كردي را شامل ميشود . اشعار گوراني ۱۰هجايي ميباشد و در تمام مناطق كردستان اين آواز به اجرا در ميآيد . در زبان عامه به تمام شيوهها و آوازهاي موسيقي كردي گوراني نيز گفته ميشود .
" چمري " نيز از آوازهاي موسيقي كردي است كه به پاس تجليل از وجود با ارزش از دست رفتهاي اجرا ميشود . اين آواز به معناي شيون ، عزا و نهال قامت خم شده است ، چمري همانند نوحهخواني در فارسي است و در مناطق مختلف ايلام ، لرستان و كرمانشاه طرفداران زيادي دارد .
اما موسيقي كردي وسيعتر از اين است كه بتوان آن را در قالب آوازها يا شيوههاي محدود و مشخصي گنجاند . موسيقي كردي بازتاب غناي روحي و معنوي مردم است و در عين حال تريبوني براي تفسير مسايل عميق جامعه ميباشد . نغماتي از قبيل مقامهاي اللهويسي، كوچه باغي ، صمد عسكري و ترانههاي ملوديكي نيز در موسيقي كردي وجود دارند كه بر اشعار هجايي و گاه عروضي استوارند .
اگر چه گفته شد كه مقامها و آوازهاي كردي، جزيي از موسيقي قديمي ايران است ولي منظور اين نيست كه تمام مقامها و آوازهاي كردي ، بدون كم و كاست، در چارچوب دستگاههاي سنتي ايران قرار ميگيرند . بعضي از آوازها و مقامهاي كردي مانند سياهچمانه و هوره در موسيقي كردي وجود دارند كه در داخل دستگاههاي موسيقي ايراني جاي نميگيرند و يك دستگاه خاص را ميطلبند . علت مصونيت اين آوازها از موسيقي ايراني اين است كه اين مقامها و آوازها بازمانده موسيقي غني گاتاي آيين زرتشت است و هجاي اين شعر نيز در رديفهاي عروضي جاي نميگيرد و جغرافياي سخت و آغوش گرم هورامان مانند سپري از اين آوازها دفاع كرده است . موسيقي كردي از ديرباز داراي ويژگي، غنا، ريشه و اصالت بوده است و به صورت سينه به سينه نقل شده است .
تاريخ نويسان و موسيقي دانان معروف جهان معتقدند كه كردستان (کردستان شامل مناطق کرد نشين : استان هاي کردستان ،کرمانشاه ، ايلام ، ... که در اين متن از اين پس به اصطلاح کردستان مي ناميم .) مهد تمدن موسيقي جهان به حساب ميآيد . " گزنفون " تاريخ نويس يوناني در اينباره نوشته است : در سال ۴۰۱ قبل از ميلاد ، بعد از حمله يونان به ايران و شكست كوروش هخامنشي از يونانيها ، هنگامي كه لشگر يونان قصد بازگشت از كردستان را داشت ، كردها با خواندن نغمهها و سرودهاي دستهجمعي يونانيها را مورد حمله قرار دادند . گزنفون افزوده است ، كه چگونه كردها در آن زمان با هنر موسيقي آشنايي داشتند و حتي از آن در جنگها هم استفاده ميكردند .
در ويژهنامه موسيقيايي " فاسكه كه " كه در فرانسه منتشر ميشود ، آمده است كه ايران قديم و سرزمين "ميسوپوتاميا" يعني جايگاهي كه كردها اكنون در آن سكونت دارند ، قديميترين مهد موسيقي جهان بوده است . به نوشته اين نشريه ، تمام ملوديهاي ايراني در اينجا منظور ايراني بودن ملوديها است ، يعني جايي كه فرهنگ آريايي در آنجا حضور داشته است- نه مرز جعرافيايي و سياسي ايران كنوني در جهان بيهمتا و بينظير است . قوم كرد به عنوان يكي از قديميترين اقوام آريايي به علت بهره بردن از فرهنگ غني ايراني داراي اصيل ترين موسيقي و ملوديهاي جاودان و بزرگ است .
براي دستيابي به غناي موسيقي كردي بايد از زرتشت و پيروان دين ياري ( اهل حق ) شروع كرد ، زيرا اگر كرد خود را وارث تمدن ماد ميداند ، زرتشت نوه به حق مادهاست و پيروان دين ياري نيز، به حق كرد هستند و در كردستان زندگي ميكنند و به زبان كردي گوراني سخن ميگويند . بر اساس كتابهاي قديمي اهل حق ، هنر موسيقي از زمانهاي قديم مورد توجه مردم اين آيين بوده است . در نامه سرانجام (سرود يارسان) يكي از قديميترين كتابهاي اهل حق آمده است : " زماني كه خداوند قصد داشت روح را در كالبد آدم بدماند ، روح در كالبد آدم قرار نگرفت تا اينكه بعد از ۴۰روز خداوند به بنيامين، دستور داد كه روح را در كالبد آدم بدماند و بنيامين آوازي براي روح خواند و روح در كالبد آدم جاي گرفت".
موسيقي كردي در ميان مردم كردستان داراي يك پيوند ناگسستني با زندگي روزمره مردم است ، بسياري از صاحب نظران كرد معتقدند : موسيقي كردي يكي از اصيلترين موسيقيهاي ايراني است كه با گذشت قرنها ويژگيهاي خود را در فولكلور عامه كرد زبانهاي ايراني حفظ كرده است .
سازهاي رايج در موسيقي كردي ني، سورنا، نايه، دهل، تنبك، تنبور و كمانچه است .
به طور كلي در موسيقي ايراني ملوديهايي در قالب هفت دستگاه ماهور، شور، نوا، همايون، سهگاه، چهارگاه و پنج گاه جاي ميگيرند . اما غير از هفت دستگاه معروف فوق يك دستگاه مشهور ديگر وجود دارد و آن دستگاه " اصفهان " ميباشد . بسياري از موسيقيدانان معتقدند اين دستگاه بخشي از دستگاه شور است و بسياري ديگر بر اين باورند كه شاخهاي از همايون است . آوازهاي " قهتاري " كردي در همين دستگاه جاي ميگيرند . در ميان هفت دستگاه فوق، دستگاه شور از ساير دستگاهها وسيعتر و بزرگتر است زيرا اگر چه در ساير دستگاهها، چندين آواز ديگر جاي ميگيرد، اما دستگاه شور علاوه بر اين خود داراي چندين " گوشه " ديگر ميباشد . اين گوشهها شامل ابوعطا، بيات ترك يا بيات زند، افشاري ياهه وشار، دهشتي و بيات كرد ميباشد . بسياري از آوازهاي كردي مانند كابوكي، شاييك دهگري، گول نيشان گول نيشان و اكثر آوازهاي حيران در دستگاه شور جاي دارند .
هنر موسيقي هر ملتي وقتي پيشرفت ميكند كه فرهنگ ملي آن ديار، مورد توجه باشد و شرط پيشرفت ، توسعه و احياء آن در فرهنگ مردم نهفته است . كردها به فرهنگ ، زبان، ادبيات ، سنت و موسيقي خود بسيار علاقهمند هستند و به همين دليل در اين مورد پيشرفت كردهاند . كردستان با ديرينه حماسي و عرفانيش، با صفا و سادگي عاطفي ساكنانش و با طبيعت بكر و دست نخوردهاش از روزگاران كهن تا به امروز همواره پرورنده موسيق دانان بزرگي در آغوش خود بوده است
Thursday, April 12, 2007
tike adabi
ای کسی که بهترین و لذت بخش ترین لحظاتم رو با ضد حالهایت تلخ مبکنی تواناییت قابل تحسین است
Sunday, April 08, 2007
zan dar zarbol masalhaye donya
سلام عزيزان مطلبي که اينجا ميذارم اميدوارم که تکراري نباشه, چون اخيرا وقت زياي نداشتم که تمام مطالب رو بخونم و شايد از دستم در رفته
باشه. ولي فکر کردم که در اين ضرب المثل ها نکات آموزنده اي وجود داره که بدرد همه ميخوره. البته چون طولانيه هر تعدادش را هم که بخوانيد از هيچي بهتره. باز هم ميکم اگر تکراري بود به خوبي خودتون ببخشيد موفق باشيد
ازدواج در ضرب المثل های جهان
.ezdevaj١-هنگام ازدواج
بيشتر با گوش هايت مشورت كن تا با چشم هايت. (ضرب المثل آلمانی)
٢
- مردی كه به خاطر”پول” زن می گيرد، به نوكری می رود. (ضرب المثل فرانسوی)
۳-
لياقت داماد، به قدرت بازوی اوست. (ضرب المثل چينی)
۴-
زنی سعادتمند است كه مطيع ”شوهر” باشد. (ضرب المثل يونانی)
٥- زن عاقل با داماد ”بی پول” خوب می سازد. (ضرب المثل انگليسی)
٦- زن مطيع فرمانروای قلب شوهر است. (ضرب المثل انگليسی)٧
- زن و شوهر اگر يكديگر را بخواهند در كلبه ی خرابه هم زندگی می كنند. (ضرب المثل آلمانی)
٨ - داماد زشت و با شخصيت به از داماد خوش صورت و بی لياقت. (ضرب المثل لهستانی)
٩- دختر عاقل، جوان فقير را به پيرمرد ثروتمند ترجيح می دهد. (ضرب المثل ايتاليايی)
١٠
-داماد كه نشدی از يك شب شادمانی و عمری بداخلاقی محروم گشته ای.(ضرب المثل فرانسوی)
١١
- دو نوع زن وجود دارد؛ با يكی ثروتمند می شوی و با ديگری فقير. (ضرب المثل ايتاليايی)
١٢- در موقع خريد پارچه حاشيه آن را خوب نگاه كن و در موقع ازدواج درباره مادر عروس تحقيق كن. (ضرب المثل آذربايجانی)١٣
-
برا ی يافتن زن می ارزد كه يك كفش بيشتر پاره كنی. (ضرب المثل چينی)١٤
- تاك را از خاك خوب و دختر را از مادر خوب و اصيل انتخاب كن. (ضرب المثل چينی)
١٥
- اگر خواستی اختيار شوهرت را در دست بگيری اختيار شكمش را در دست بگير. (ضرب المثل اسپانيايی)
١٦
- اگر زنی خواست كه تو به خاطر پول همسرش شوی با او ازدواج كن اما پولت را از او دور نگه دار. (ضرب المثل تركی)
١٧- ازدواج مقدس ترين قراردادها محسوب می شود. (ماری آمپر
)١٨
- ازدواج مثل يك هندوانه است كه گاهی خوب می شود و گاهی هم بسيار بد. (ضرب المثل اسپانيايی)
١٩
- ازدواج، زودش اشتباهی بزرگ و ديرش اشتباه بزرگتری است. (ضرب المثل فرانسوی
)٢٠
- ازدواج كردن وازدواج نكردن هر دو موجب پشيمانی است. (سقراط
)٢١
- ازدواج مثل اجرای يك نقشه جنگی است كه اگر در آن فقط يك اشتباه صورت بگيرد جبرانش غير ممكن خواهد بود. (بورنز)
٢٢- ازدواجی كه به خاطر پول صورت گيرد، برای پول هم از بين می رود. (رولاند)
٢٣- ازدواج هميشه به عشق پايان داده است. (ناپلئون)
٢٤
- اگر كسی در انتخاب همسرش دقت نكند، دو نفر را بدبخت كرده است. (محمد حجازی)
٢٥- انتخاب پدر و مادر دست خود انسان نيست، ولی می توانيم مادر شوهر و مادر زنمان را خودمان انتخاب كنيم. (خانم پرل باك)
٢٦- با زنی ازدواج كنيد كه اگر ”مرد” بود، بهترين دوست شما می شد. (بردون)
٢٧- با همسر خود مثل يك كتاب رفتار كنيد و فصل های خسته كننده او را اصلاً نخوانيد. (سونی اسمارت
)٢٨
- برای يك زندگی سعادتمندانه، مرد بايد ”كر” باشد و زن ”لال”. (سروانتس)
٢٩- ازدواج بيشتر از رفتن به جنگ”شجاعت”می خواهد. (كريستين)
٣٠- تا يك سال بعد از ازدواج، مرد و زن زشتی های يكديگر را نمی بينند. (اسمايلز)
٣١- پيش از ازدواج چشم هايتان را باز كنيد و بعد از ازدواج آنها را روی هم بگذاريد. (فرانكلين)
٣٢- خانه بدون زن، گورستان است. (بالزاك)
٣٣- تنها علاج عشق، ازدواج است. (آرت بوخوالد)
٣٤- ازدواج پيوندی است كه از درختی به درخت ديگر بزنند، اگر خوب گرفت هر دو ”زنده” می شوند و اگر ”بد” شد هر دو می ميرند. (سعيد نفيسی
)٣۵
- ازدواج عبارتست از سه هفته آشنايی، سه ماه عاشقی، سه سال جنگ و سی سال تحمل! (تن)
٣٦- شوهر ”مغز” خانه است و زن ”قلب” آن. (سيريوس)
٣٧- عشق، سپيده دم ازدواج است و ازدواج شامگاه عشق. (بالزاك)
٣٨
- قبل از ازدواج درباره تربيت اطفال شش نظريه داشتم، اما حالا شش فرزند دارم و دارای هيچ نظريه ای نيستم. (لرد لوچستر)
٣٩
- مردانی كه می كوشند زن ها را درك كنند، فقط موفق می شوند با آنها ازدواج كنند. (بن بيكر)
٤٠- با ازدواج، مرد روی گذشته اش خط می كشد و زن روی آينده اش. (سينكالويس)
٤١- خوشحالی های واقعی بعد از ازدواج به دست می آيد. (پاستور)
٤٢- ازدواج كنيد، به هر وسيله ای كه می توانيد. زيرا اگر زن خوبی گيرتان آمد بسيار خوشبخت خواهيد شد و اگر گرفتار يك همسر بد شويد فيلسوف بزرگی می شويد. (سقراط)
٤٣- قبل از رفتن به جنگ يكی دو بار و پيش از رفتن به خواستگاری سه بار برای خودت دعا كن. (يكی از دانشمندان لهستانی)
٤٤
- مطيع مرد باشيد تا او شما را بپرستد. (كارول بيكر)
٤٥- من تنها با مردی ازدواج می كنم كه عتيقه شناس باشد تا هر چه پيرتر شدم، برای او عزيزتر باشم. (آگاتا كريستی
)٤٦- هر چه متأهلان بيشتر شوند، جنايت ها كمتر خواهد شد. (ولتر
)٤٧
- هيچ چيز غرور مرد را به اندازه ی شادی همسرش بالا نمی برد، چون هميشه آن را مربوط به خودش می داند. (جانسون
)٤٨
- زن ترجيح می دهد با مردی ازدواج كند كه زندگی خوبی نداشته باشد، اما نمی تواند مردی را كه شنونده خوبی نيست، تحمل كند. (كينهابارد)
٤٩- اصل و نسب مرد وقتی مشخص می شود كه آنها بر سر مسائل كوچك با هم مشكل پيدا می كنند. (شاو)
٥٠- وقتی برای عروسی ات خيلی هزينه كنی، مهمان هايت را يك شب خوشحال می كنی و خودت را عمری ناراحت ! (روزنامه نگار ايرلندی)
٥١ – هيچ زنی در راه رضای خدا با مرد ازدواج نمی كند. (ضرب المثل اسكاتلندی)
٥٢ – با قرض اگر داماد شدی با خنده خداحافظی كن. (ضرب المثل آلمانی)
٥٣
– تا ازدواج نكرده ای نمی توانی درباره ی آن اظهار نظر كنی. (شارل بودلر)
٥٤
– دوام ازدواج يك قسمت روی محبت است و نُه قسمتش روی گذشت از خطا. (ضرب المثل اسكاتلندی)
٥٥ – ازدواج پديده ای است برای تكامل مرد. (مثل سانسكريت)
٥٦ – زناشويی غصه های خيالی و موهوم را به غصه نقد و موجود تبديل می كند. (ضرب المثل آلمانی)
٥٧
– ازدواج قرارداد دو نفره ای است كه در همه دنيا اعتبار دارد. (مارك تواين)
٥٨ – ازدواج مجموعه ای ازمزه هاست هم تلخی و شوری دارد. هم تندی و ترشی و شيرينی و بی مزگی. (ولتر)
٥٩ – تا ازدواج نكرده ای نمی توانی درباره آن اظهار نظر كنی. (شارل بودلر)
باشه. ولي فکر کردم که در اين ضرب المثل ها نکات آموزنده اي وجود داره که بدرد همه ميخوره. البته چون طولانيه هر تعدادش را هم که بخوانيد از هيچي بهتره. باز هم ميکم اگر تکراري بود به خوبي خودتون ببخشيد موفق باشيد
ازدواج در ضرب المثل های جهان
.ezdevaj١-هنگام ازدواج
بيشتر با گوش هايت مشورت كن تا با چشم هايت. (ضرب المثل آلمانی)
٢
- مردی كه به خاطر”پول” زن می گيرد، به نوكری می رود. (ضرب المثل فرانسوی)
۳-
لياقت داماد، به قدرت بازوی اوست. (ضرب المثل چينی)
۴-
زنی سعادتمند است كه مطيع ”شوهر” باشد. (ضرب المثل يونانی)
٥- زن عاقل با داماد ”بی پول” خوب می سازد. (ضرب المثل انگليسی)
٦- زن مطيع فرمانروای قلب شوهر است. (ضرب المثل انگليسی)٧
- زن و شوهر اگر يكديگر را بخواهند در كلبه ی خرابه هم زندگی می كنند. (ضرب المثل آلمانی)
٨ - داماد زشت و با شخصيت به از داماد خوش صورت و بی لياقت. (ضرب المثل لهستانی)
٩- دختر عاقل، جوان فقير را به پيرمرد ثروتمند ترجيح می دهد. (ضرب المثل ايتاليايی)
١٠
-داماد كه نشدی از يك شب شادمانی و عمری بداخلاقی محروم گشته ای.(ضرب المثل فرانسوی)
١١
- دو نوع زن وجود دارد؛ با يكی ثروتمند می شوی و با ديگری فقير. (ضرب المثل ايتاليايی)
١٢- در موقع خريد پارچه حاشيه آن را خوب نگاه كن و در موقع ازدواج درباره مادر عروس تحقيق كن. (ضرب المثل آذربايجانی)١٣
-
برا ی يافتن زن می ارزد كه يك كفش بيشتر پاره كنی. (ضرب المثل چينی)١٤
- تاك را از خاك خوب و دختر را از مادر خوب و اصيل انتخاب كن. (ضرب المثل چينی)
١٥
- اگر خواستی اختيار شوهرت را در دست بگيری اختيار شكمش را در دست بگير. (ضرب المثل اسپانيايی)
١٦
- اگر زنی خواست كه تو به خاطر پول همسرش شوی با او ازدواج كن اما پولت را از او دور نگه دار. (ضرب المثل تركی)
١٧- ازدواج مقدس ترين قراردادها محسوب می شود. (ماری آمپر
)١٨
- ازدواج مثل يك هندوانه است كه گاهی خوب می شود و گاهی هم بسيار بد. (ضرب المثل اسپانيايی)
١٩
- ازدواج، زودش اشتباهی بزرگ و ديرش اشتباه بزرگتری است. (ضرب المثل فرانسوی
)٢٠
- ازدواج كردن وازدواج نكردن هر دو موجب پشيمانی است. (سقراط
)٢١
- ازدواج مثل اجرای يك نقشه جنگی است كه اگر در آن فقط يك اشتباه صورت بگيرد جبرانش غير ممكن خواهد بود. (بورنز)
٢٢- ازدواجی كه به خاطر پول صورت گيرد، برای پول هم از بين می رود. (رولاند)
٢٣- ازدواج هميشه به عشق پايان داده است. (ناپلئون)
٢٤
- اگر كسی در انتخاب همسرش دقت نكند، دو نفر را بدبخت كرده است. (محمد حجازی)
٢٥- انتخاب پدر و مادر دست خود انسان نيست، ولی می توانيم مادر شوهر و مادر زنمان را خودمان انتخاب كنيم. (خانم پرل باك)
٢٦- با زنی ازدواج كنيد كه اگر ”مرد” بود، بهترين دوست شما می شد. (بردون)
٢٧- با همسر خود مثل يك كتاب رفتار كنيد و فصل های خسته كننده او را اصلاً نخوانيد. (سونی اسمارت
)٢٨
- برای يك زندگی سعادتمندانه، مرد بايد ”كر” باشد و زن ”لال”. (سروانتس)
٢٩- ازدواج بيشتر از رفتن به جنگ”شجاعت”می خواهد. (كريستين)
٣٠- تا يك سال بعد از ازدواج، مرد و زن زشتی های يكديگر را نمی بينند. (اسمايلز)
٣١- پيش از ازدواج چشم هايتان را باز كنيد و بعد از ازدواج آنها را روی هم بگذاريد. (فرانكلين)
٣٢- خانه بدون زن، گورستان است. (بالزاك)
٣٣- تنها علاج عشق، ازدواج است. (آرت بوخوالد)
٣٤- ازدواج پيوندی است كه از درختی به درخت ديگر بزنند، اگر خوب گرفت هر دو ”زنده” می شوند و اگر ”بد” شد هر دو می ميرند. (سعيد نفيسی
)٣۵
- ازدواج عبارتست از سه هفته آشنايی، سه ماه عاشقی، سه سال جنگ و سی سال تحمل! (تن)
٣٦- شوهر ”مغز” خانه است و زن ”قلب” آن. (سيريوس)
٣٧- عشق، سپيده دم ازدواج است و ازدواج شامگاه عشق. (بالزاك)
٣٨
- قبل از ازدواج درباره تربيت اطفال شش نظريه داشتم، اما حالا شش فرزند دارم و دارای هيچ نظريه ای نيستم. (لرد لوچستر)
٣٩
- مردانی كه می كوشند زن ها را درك كنند، فقط موفق می شوند با آنها ازدواج كنند. (بن بيكر)
٤٠- با ازدواج، مرد روی گذشته اش خط می كشد و زن روی آينده اش. (سينكالويس)
٤١- خوشحالی های واقعی بعد از ازدواج به دست می آيد. (پاستور)
٤٢- ازدواج كنيد، به هر وسيله ای كه می توانيد. زيرا اگر زن خوبی گيرتان آمد بسيار خوشبخت خواهيد شد و اگر گرفتار يك همسر بد شويد فيلسوف بزرگی می شويد. (سقراط)
٤٣- قبل از رفتن به جنگ يكی دو بار و پيش از رفتن به خواستگاری سه بار برای خودت دعا كن. (يكی از دانشمندان لهستانی)
٤٤
- مطيع مرد باشيد تا او شما را بپرستد. (كارول بيكر)
٤٥- من تنها با مردی ازدواج می كنم كه عتيقه شناس باشد تا هر چه پيرتر شدم، برای او عزيزتر باشم. (آگاتا كريستی
)٤٦- هر چه متأهلان بيشتر شوند، جنايت ها كمتر خواهد شد. (ولتر
)٤٧
- هيچ چيز غرور مرد را به اندازه ی شادی همسرش بالا نمی برد، چون هميشه آن را مربوط به خودش می داند. (جانسون
)٤٨
- زن ترجيح می دهد با مردی ازدواج كند كه زندگی خوبی نداشته باشد، اما نمی تواند مردی را كه شنونده خوبی نيست، تحمل كند. (كينهابارد)
٤٩- اصل و نسب مرد وقتی مشخص می شود كه آنها بر سر مسائل كوچك با هم مشكل پيدا می كنند. (شاو)
٥٠- وقتی برای عروسی ات خيلی هزينه كنی، مهمان هايت را يك شب خوشحال می كنی و خودت را عمری ناراحت ! (روزنامه نگار ايرلندی)
٥١ – هيچ زنی در راه رضای خدا با مرد ازدواج نمی كند. (ضرب المثل اسكاتلندی)
٥٢ – با قرض اگر داماد شدی با خنده خداحافظی كن. (ضرب المثل آلمانی)
٥٣
– تا ازدواج نكرده ای نمی توانی درباره ی آن اظهار نظر كنی. (شارل بودلر)
٥٤
– دوام ازدواج يك قسمت روی محبت است و نُه قسمتش روی گذشت از خطا. (ضرب المثل اسكاتلندی)
٥٥ – ازدواج پديده ای است برای تكامل مرد. (مثل سانسكريت)
٥٦ – زناشويی غصه های خيالی و موهوم را به غصه نقد و موجود تبديل می كند. (ضرب المثل آلمانی)
٥٧
– ازدواج قرارداد دو نفره ای است كه در همه دنيا اعتبار دارد. (مارك تواين)
٥٨ – ازدواج مجموعه ای ازمزه هاست هم تلخی و شوری دارد. هم تندی و ترشی و شيرينی و بی مزگی. (ولتر)
٥٩ – تا ازدواج نكرده ای نمی توانی درباره آن اظهار نظر كنی. (شارل بودلر)
khelghate zan
خلقت زن
دوستی نوشت :از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد : چرا اين همه وقت صرف اين يکی می فرماييد ؟
خداوند پاسخ داد : دستور کار او را ديده ای ؟ او بايد کاملا" قابل شستشو باشد، اما پلاستيکی نباشد بايد دويست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جايگزينی باشند بايد بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذاي شب مانده کار کند بايد دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جايش بلند شد ناپديد شود. بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشيده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند. و شش جفت دست داشته باشد.
فرشته از شنيدن اين همه مبهوت شد. گفت : شش جفت دست ؟ امکان ندارد ؟
خداوند پاسخ داد : فقط دست ها نيستند. مادرها بايد سه جفت چشم هم داشته باشند. -اين ترتيب، اين می شود يک الگوي متعارف برای آنها. خداوند سری تکان داد و فرمود : بله. يک جفت برای وقتی که از بچه هايش می پرسد که چه کار می کنيد، از پشت در بسته هم بتواند ببيندشان. يک جفت بايد پشت سرش داشته باشد که آنچه را لازم است بفهمد و جفت سوم همين جا روی صورتش است که وقتی به بچه خطاکارش نگاه کند، بتواند بدون کلام به او بگويد او را می فهمد و دوستش دارد. فرشته سعی کرد جلوي خدا را بگيرد. اين همه کار براي يک روز خيلی زياد است. باشد فردا تمامش بفرماييد . خداوند فرمود : نمی شود !! چيزی نمانده تا کار خلق اين مخلوقی را که اين همه به من نزديک است، تمام کنم. از اين پس می تواند هنگام بيماری، خودش را درمان کند، يک خانواده را با يک قرص نان سير کند و يک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگيرد
فرشته نزديک شد و به زن دست زد. اما ای خداوند، او را خيلی نرم آفريدی . بله نرم است، اما او را سخت هم آفريده ام. تصورش را هم نمی توانی بکنی که تا چه حد می تواند تحمل کند و زحمت بکشد . فرشته پرسيد : فکر هم می تواند بکند ؟
خداوند پاسخ داد : نه تنها فکر می کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد . آن گاه فرشته متوجه چيزي شد و به گونه زن دست زد. ای وای، مثل اينکه اين نمونه نشتی دارد. به شما گفتم که در اين يکی زيادی مواد مصرف کرده ايد.
خداوند مخالفت کرد : آن که نشتی نيست، اشک است.
فرشته پرسيد : اشک ديگر چيست ؟
خداوند گفت : اشک وسيله ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا اميدی، تنهايی، سوگ و غرورش.
فرشته متاثر شد. شما نابغهايد ای خداوند، شما فکر همه چيز را کرده ايد، چون زن ها واقعا" حيرت انگيزند. زن ها قدرتي دارند که مردان را متحير می کنند. همواره بچه ها را به دندان می کشند. سختی ها را بهتر تحمل می کنند. بار زندگی را به دوش می کشند، ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می پراکنند. وقتی مي خواهند جيغ بزنند، با لبخند مي زنند. وقتی می خواهند گريه کنند، آواز می خوانند. وقتی خوشحالند گريه می کنند. و وقتی عصبانی اند می خندند. برای آنچه باور دارند می جنگند. در مقابل بی عدالتی می ايستند. وقتی مطمئن اند راه حل ديگری وجود دارد، نه نمی پذيرند. بدون کفش نو سر می کنند، که بچه هايشان کفش نو داشته باشند. براي همراهی يک دوست مضطرب، با او به دکتر می روند. بدون قيد و شرط دوست می دارند. وقتی بچه هايشان به موفقيتی دست پيدا می کنند گريه می کنند و و قتی دوستانشان پاداش می گيرند، می خندند. در مرگ يک دوست، دل شان می شکند. در از دست دادن يکی از اعضای خانواده اندوهگين می شوند، با اينحال وقتی می بينند همه از پا افتاده اند، قوی، پابرجا می مانند. آنها می رانند، می پرند، راه می روند، می دوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستيد. قلب زن است که جهان را به چرخش در می آورد زن ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند می دانند که بغل کردن و بوسيدن می تواند هر دل شکسته اي را التيام بخشد کار زن ها بيش از بچه به دنيا آوردن است، آنها شادی و اميد به ارمغان می آورند. آنها شفقت و فکر نو مي بخشند زن ها چيزهای زيادی برای گفتن و برای بخشيدن دارن
خداوند گفت : اين مخلوق عظيم فقط يك عيب دارد فرشته پرسيد : چه عيبی ؟ خداوند گفت : قدر خودش را نمی داند
دوستی نوشت :از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد : چرا اين همه وقت صرف اين يکی می فرماييد ؟
خداوند پاسخ داد : دستور کار او را ديده ای ؟ او بايد کاملا" قابل شستشو باشد، اما پلاستيکی نباشد بايد دويست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جايگزينی باشند بايد بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذاي شب مانده کار کند بايد دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جايش بلند شد ناپديد شود. بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشيده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند. و شش جفت دست داشته باشد.
فرشته از شنيدن اين همه مبهوت شد. گفت : شش جفت دست ؟ امکان ندارد ؟
خداوند پاسخ داد : فقط دست ها نيستند. مادرها بايد سه جفت چشم هم داشته باشند. -اين ترتيب، اين می شود يک الگوي متعارف برای آنها. خداوند سری تکان داد و فرمود : بله. يک جفت برای وقتی که از بچه هايش می پرسد که چه کار می کنيد، از پشت در بسته هم بتواند ببيندشان. يک جفت بايد پشت سرش داشته باشد که آنچه را لازم است بفهمد و جفت سوم همين جا روی صورتش است که وقتی به بچه خطاکارش نگاه کند، بتواند بدون کلام به او بگويد او را می فهمد و دوستش دارد. فرشته سعی کرد جلوي خدا را بگيرد. اين همه کار براي يک روز خيلی زياد است. باشد فردا تمامش بفرماييد . خداوند فرمود : نمی شود !! چيزی نمانده تا کار خلق اين مخلوقی را که اين همه به من نزديک است، تمام کنم. از اين پس می تواند هنگام بيماری، خودش را درمان کند، يک خانواده را با يک قرص نان سير کند و يک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگيرد
فرشته نزديک شد و به زن دست زد. اما ای خداوند، او را خيلی نرم آفريدی . بله نرم است، اما او را سخت هم آفريده ام. تصورش را هم نمی توانی بکنی که تا چه حد می تواند تحمل کند و زحمت بکشد . فرشته پرسيد : فکر هم می تواند بکند ؟
خداوند پاسخ داد : نه تنها فکر می کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد . آن گاه فرشته متوجه چيزي شد و به گونه زن دست زد. ای وای، مثل اينکه اين نمونه نشتی دارد. به شما گفتم که در اين يکی زيادی مواد مصرف کرده ايد.
خداوند مخالفت کرد : آن که نشتی نيست، اشک است.
فرشته پرسيد : اشک ديگر چيست ؟
خداوند گفت : اشک وسيله ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا اميدی، تنهايی، سوگ و غرورش.
فرشته متاثر شد. شما نابغهايد ای خداوند، شما فکر همه چيز را کرده ايد، چون زن ها واقعا" حيرت انگيزند. زن ها قدرتي دارند که مردان را متحير می کنند. همواره بچه ها را به دندان می کشند. سختی ها را بهتر تحمل می کنند. بار زندگی را به دوش می کشند، ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می پراکنند. وقتی مي خواهند جيغ بزنند، با لبخند مي زنند. وقتی می خواهند گريه کنند، آواز می خوانند. وقتی خوشحالند گريه می کنند. و وقتی عصبانی اند می خندند. برای آنچه باور دارند می جنگند. در مقابل بی عدالتی می ايستند. وقتی مطمئن اند راه حل ديگری وجود دارد، نه نمی پذيرند. بدون کفش نو سر می کنند، که بچه هايشان کفش نو داشته باشند. براي همراهی يک دوست مضطرب، با او به دکتر می روند. بدون قيد و شرط دوست می دارند. وقتی بچه هايشان به موفقيتی دست پيدا می کنند گريه می کنند و و قتی دوستانشان پاداش می گيرند، می خندند. در مرگ يک دوست، دل شان می شکند. در از دست دادن يکی از اعضای خانواده اندوهگين می شوند، با اينحال وقتی می بينند همه از پا افتاده اند، قوی، پابرجا می مانند. آنها می رانند، می پرند، راه می روند، می دوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستيد. قلب زن است که جهان را به چرخش در می آورد زن ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند می دانند که بغل کردن و بوسيدن می تواند هر دل شکسته اي را التيام بخشد کار زن ها بيش از بچه به دنيا آوردن است، آنها شادی و اميد به ارمغان می آورند. آنها شفقت و فکر نو مي بخشند زن ها چيزهای زيادی برای گفتن و برای بخشيدن دارن
خداوند گفت : اين مخلوق عظيم فقط يك عيب دارد فرشته پرسيد : چه عيبی ؟ خداوند گفت : قدر خودش را نمی داند
Tuesday, April 03, 2007
eshgh chist va ezdevaj chist
شاگردي از استادش پرسيد: عشق چست؟
استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترين شاخه را بياور اما در هنگام عبور از گندم زار، به ياد داشته باش كه نمي تواني به عقب برگردي تا خوشه اي بچيني
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتي طولاني برگشت.
استاد پرسيد: چه آوردي؟
و شاگرد با حسرت جواب داد: هيچ! هر چه جلو ميرفتم، خوشه هاي پر پشت تر ميديدم و به اميد پيدا كردن پرپشت ترين، تا انتهاي گندم زار رفتم
استاد گفت: عشق يعني همين
شاگرد پرسيد: پس ازدواج چيست؟استاد به سخن آمد كه: به جنگل برو و بلندترين درخت را بياور اما به ياد داشته باش كه باز هم نمي تواني به عقب برگردي
شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهي با درختي برگشت. استاد پرسيد كه شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولين درخت بلندي را كه ديدم، انتخاب كردم. ترسيدم كه اگر جلو بروم، باز هم دست خالي برگردم استاد باز گفت: ازدواج هم يعني همين
سعي کن هميشه کسي رو دوست داشته باشي که قلبش اون قدر بزرگ باشه که واسه جا کردن خودت توي قلبش مجبور نباشي خودتو کوچک کني
استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترين شاخه را بياور اما در هنگام عبور از گندم زار، به ياد داشته باش كه نمي تواني به عقب برگردي تا خوشه اي بچيني
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتي طولاني برگشت.
استاد پرسيد: چه آوردي؟
و شاگرد با حسرت جواب داد: هيچ! هر چه جلو ميرفتم، خوشه هاي پر پشت تر ميديدم و به اميد پيدا كردن پرپشت ترين، تا انتهاي گندم زار رفتم
استاد گفت: عشق يعني همين
شاگرد پرسيد: پس ازدواج چيست؟استاد به سخن آمد كه: به جنگل برو و بلندترين درخت را بياور اما به ياد داشته باش كه باز هم نمي تواني به عقب برگردي
شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهي با درختي برگشت. استاد پرسيد كه شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولين درخت بلندي را كه ديدم، انتخاب كردم. ترسيدم كه اگر جلو بروم، باز هم دست خالي برگردم استاد باز گفت: ازدواج هم يعني همين
سعي کن هميشه کسي رو دوست داشته باشي که قلبش اون قدر بزرگ باشه که واسه جا کردن خودت توي قلبش مجبور نباشي خودتو کوچک کني
Monday, April 02, 2007
olagh , khoros , moshe dana .ya.....
يه روز يه آهوخانوم خوشگلي بود كه هر روز كلاس شنا و بدنسازي و زبان و ايروبيك و يوگا و نقاشي و خط و فوتوشاپ ميرفت تا همه بگن بهبه چه دُختري. اما يه غُصه بزرگ توي دلش بود كه روي گفتنش رو نداشت. تا اينكه يه شب فرشته مهربون اومد به خوابش گفت چيه عزيزم ؟ ميخواي آرزوت رو به من بگي ؟آهو خانوم گفت: آره راستش من شوهر ميخوام! ولي خوب توي ايران كه نميشه دُخترها از پسرها خواستگاري كنن ، ااگه هم بشه من با اين همه دكوپُز برم خواستگاري يه پسر !؟ خُدا به دور. فقط ميخوام يكي بياد خواستگاريم ، مهم هم نيست كي باشه حتي اگه يه اُلاغ هم باشه و فقط سر به زير باشه كافيه. فرشته مهربون گفت: باشه فردا كه بيدار بشي آرزوت برآورده ميشه...يه سال بعد آهوخانوم باز غمگين بود تا اينكه دوباره فرشته مهربون رو توي كلوبمُثبتانديشي پيداش ميكُنه و شروع ميكُنه باهاش حرفزدن. فرشته مهربون ميگه: حالا مُشكلت چيه؟ آهو جواب ميده: راستش نميدونم چي بگم من خسته شُدهام ،- خوب اون يه اُلاغ مهربونه كه صبحتا شب براي رفاهِ من كار ميكنه و خم به ابرو هم نمياره.- سربهزيره و هيچ زن ديگهاي رو هم تحويل نميگيره و اهل خيانت و اين حرفها هم نيست.- هر چي هم داريم به نام من كرده و من هيچ غُصهاي بابتِ آينده ندارم.اما- ميخوام باهاش يه كلمه حرف كه بزنم صداي عرعرش تا ده تا همسايه اونطرفتر هم ميره!- هيچ وقت موقع حرفزدن به من نگاه نميكُنه. اصلاً به من گوش نميده.- رفتهام از توي ماهواره آخرين مُدلهاي آرايش و لباس رو براي خودم درست كردهام اصلاً عين خيالش نيست.- رژيملاغري گرفتهام جلوي همه ميگه ببينين آهوخانوم چه مُردني و ريقو شُده!- توي فاميل روم نميشه باهاش ظاهر بشم.- خيلي تنهام ، خيلي خستهام ، نميدونم چرا همهاش يه چيزي كم دارم!فرشته مهربون جواب داد: عزيزم ، اون هيچ تقصيري نداره ، همه چيز تقصير خودته. چون اون يه اُلاغ بيشتر نيست و تو از اول ميدونستي كه اون كيه و چيكاره است. اگه تو با موش دانا يا خروس خوشگل ازدواج ميكردي و يا حتا مُنتظر يه آهوي عاشق مينشستي ، همهچي با الان فرق ميكرد. حالا هيچ راهي نداري. چون يه اُلاغ رو بايد همونطور كه هست دوستش داشته باشي يا اينكه براي هميشه تركش كُني.ادامه داستان آهوخانوم از زبان شقايق بهشتي :آهوخانوم گفت : آره تو راست ميگي ، من بايد با موشدانا ، خروس زيبا و آهوي عاشق هم زندگي كنم تا بتونم براي هميشه! يكي رو از بينشون انتخاب كنم. فرشته مهربون آرزوش رو برآورده ميكُنه. يك سال بعد فرشتهمهربون باز آهو رو ديد و ازش پُرسيد چرا غمگيني !؟آهوخانوم جواب داد : موشدانا كه خيلي زرنگ بود همه چيز رو به نفع خودش تموم ميكرد و من هميشه برده و مُطيع اون بايد ميشُدم و بيشتر از اونكه بهم استفاده برسونه ازم استفاده ميكرد.خروس زيبا هم دائم تيپش رو به رُخم ميكشيد و آخرش هم با دو سه تا از اين مُرغهاي خراب مُچش رو گرفتم! فرشته مهربون پُرسيد : خوب آهوي عاشق چطور بود ؟آهوخانوم زد زير گريه : دست به دلم نذار كه خونه. هر چي ميكشم از اين عشقوعاشقيه. طرف هيچ فلسفهاي جز بيشتر لذتبُردن نداشت. آخرش همه زندگي رو فروخت و خرج دود و دم كرد! من همون اُلاغ مهربون رو ميخوام !فرشته مهربون آرزوي آهوخانوم رو برآورده كرد و سالهاي سال به خوبي و خوشي زندگي كردن! ..
etelaate omomi
1. حلزون ميتواند 3 سال بخوابد.
2. به طور ميانگين مردم از عنکبوت بيشتر ميترسند تا از مرگ!
3. اگر جمعيت چين به شکل يک صف از مقابل شما راه بروند، اين صف به خاطر سرعت توليد مثل هيچوقت تمام نخواهد شد.
4. خطوط هوايي آمريکا با کم کردن فقط يک زيتون از سالاد هر مسافر در سال 1987 توانست 40000$ صرفهجويي کند. 5
. ملت آمريکا بطور ميانگين روزانه 73000 متر مربع پيتزا ميخورند.
چشمهاي شترمرغ از مغزش بزرگتر است. 6
. بچهها بدون کشکک زانو متولد ميشوند. کشککها در سن 2 تا 6 سالگي ظاهر ميشوند.
کوبيدن سر به ديوار 150 کالري در ساعت مصرف ميکند.
7. پروانهها با پاهايشان ميچشند.
8. گربهها ميتوانند بيش از يکصد صدا با حنجره خود توليد کنند در حاليکه سگها کمتر از 10 تا!
9. ادرار گربه زير نور سياه ميدرخشد.
10. تعداد چينيهايي که انگليسي بلدند، از تعداد آمريکاييهايي که انگليسي بلدند، بيشتر است!!
11. دوئل کردن در پاراگوئه آزاد است به شرطي که طرفين خون خود را بر گردن بگيرند. 12
. فيلها تنها حيواناتي هستند که نميتوانند بپرند. 13
. هر بار که يک تمبر را ميليسيد 10/1 کالري انرژي مصرف ميکنيد. 14
. فورييه 1865 تنها زماني بود که ماه کامل نشد.
و 17. تمام خرسهاي قطبي، چپ دست هستند.
18. اگر يک ماهي قرمز را در يک اتاق تاريک قرار دهيد، کم کم رنگش سفيد ميشود.
19. اگر به صورت مداوم 8 سال و 7 ماه و 6 روز فرياد بزنيد، انرژي صوتي لازم براي گرم کردن يک فنجان قهوه را توليد کردهايد.
20. در مصر باستان افراد روحاني تمام موهاي بدن خود را ميکندند حتي ابروها و موژهها.
21. کوتاهترين جنگ در تاريخ در سال 1896 بين زانزيبار و انگلستان رخ داد که 38 دقيقه طول کشيد.
22. در 4000 سال گذشته هيچ حيوان جديدي رام نشده است.
23. هيچوقت نميتواني با چشمان باز عطسه کني
.تعداد انسانهايي که به وسيله خر کشته ميشوند، از انسانهايي که در سانحه هوايي ميميرند بيشتر است.
24. چشمهاي ما از بدو تولد همين اندازه بودهاند، اما رشد دماغ و گوش ما هيچوقت متوقف نميشوند.
25. هر تکه کاغذ را نميتوان بيش از 9 بار تا کرد.
26. در هرم خئوپوس در مصر که 2600 سال قبل از مبلاد ساخته شده است، به اندازهاي سنگ به کار رفته که ميتوان با آن ديواري آجري به ارتفاع 50 سانتيمتر دور دنيا ساخت.
27. اگرتمام رگهاي خوني را در يک خط بگذاريم، تقريبا 97000 کيلومتر ميشود.
28. وقتي مگس بر روي يک ميله فولادي مينشيند، ميله فولادي به اندازه دو ميليونيم ميليمتر خم ميشود.
29. آمريکا تا 50 ميليون سال ديگر دو نيم خواهد شد.
30. عدد 2520 را ميتوان بر اعداد 1 تا 10 تقسيم نمود، بدون آنکه خارج قسمت کسري داشته باشد.
31. 30 برابر مردمي که امروزه بر سطح زمين زندگي ميکنند، در زير خاک مدفون شدهاند. 32
. تنها حيواني که نميتواند شنا کند، شتر است.
33. شيشه در ظاهر جامد به نظر ميرسد ولي در واقع مايعي است که بسيار کند حرکت ميکند.
34.
در هر ثانيه بيش از 5000 بيليون بيليون الکترون به صفحه تلويزيون برخورد ميکند و تصويري را که شما تماشا ميکنيد، بوجود ميآورد.
35. شانس شبيه بودن دو اثر انگشت، يک به 64 ميليارد است.
36. يک ليتر سرکه در زمستان سنگينتر از تابستان است.
37. قد انسان تا 20، 25 سالگي و گاها 40 سالگي بلند ميشود و از چهل سالگي به بعد، قد انسان هر دو سال حدود 6 ميليمتر کوتاه ميشود.
38. فقط با از دست دادن يک درصد از آب بدن، احساس تشنگي ميکنيم!
39. دهان انسان روزانه يک ليتر بزاق توليد ميکند. 40
. چيتا يا يوزپلنگ سريعترين حيوان خشکي است. او در عرض فقط 3 ثانيه 100 کيلومتر در ساعت سرعت ميگيرد. رکوردي که حتي سريعترين خودروهاي فراري هم نتوانستهاند بشکنند.
41. کرمهاي ابریشم در 56 روز، 86 هزار برابر خود غذا ميخورند. 42
. تنها قسمت بدن که خون ندارد، قرينه چشم است.
43. شتر در 3 دقيقه 95 ليتر آب ميخورد
2. به طور ميانگين مردم از عنکبوت بيشتر ميترسند تا از مرگ!
3. اگر جمعيت چين به شکل يک صف از مقابل شما راه بروند، اين صف به خاطر سرعت توليد مثل هيچوقت تمام نخواهد شد.
4. خطوط هوايي آمريکا با کم کردن فقط يک زيتون از سالاد هر مسافر در سال 1987 توانست 40000$ صرفهجويي کند. 5
. ملت آمريکا بطور ميانگين روزانه 73000 متر مربع پيتزا ميخورند.
چشمهاي شترمرغ از مغزش بزرگتر است. 6
. بچهها بدون کشکک زانو متولد ميشوند. کشککها در سن 2 تا 6 سالگي ظاهر ميشوند.
کوبيدن سر به ديوار 150 کالري در ساعت مصرف ميکند.
7. پروانهها با پاهايشان ميچشند.
8. گربهها ميتوانند بيش از يکصد صدا با حنجره خود توليد کنند در حاليکه سگها کمتر از 10 تا!
9. ادرار گربه زير نور سياه ميدرخشد.
10. تعداد چينيهايي که انگليسي بلدند، از تعداد آمريکاييهايي که انگليسي بلدند، بيشتر است!!
11. دوئل کردن در پاراگوئه آزاد است به شرطي که طرفين خون خود را بر گردن بگيرند. 12
. فيلها تنها حيواناتي هستند که نميتوانند بپرند. 13
. هر بار که يک تمبر را ميليسيد 10/1 کالري انرژي مصرف ميکنيد. 14
. فورييه 1865 تنها زماني بود که ماه کامل نشد.
و 17. تمام خرسهاي قطبي، چپ دست هستند.
18. اگر يک ماهي قرمز را در يک اتاق تاريک قرار دهيد، کم کم رنگش سفيد ميشود.
19. اگر به صورت مداوم 8 سال و 7 ماه و 6 روز فرياد بزنيد، انرژي صوتي لازم براي گرم کردن يک فنجان قهوه را توليد کردهايد.
20. در مصر باستان افراد روحاني تمام موهاي بدن خود را ميکندند حتي ابروها و موژهها.
21. کوتاهترين جنگ در تاريخ در سال 1896 بين زانزيبار و انگلستان رخ داد که 38 دقيقه طول کشيد.
22. در 4000 سال گذشته هيچ حيوان جديدي رام نشده است.
23. هيچوقت نميتواني با چشمان باز عطسه کني
.تعداد انسانهايي که به وسيله خر کشته ميشوند، از انسانهايي که در سانحه هوايي ميميرند بيشتر است.
24. چشمهاي ما از بدو تولد همين اندازه بودهاند، اما رشد دماغ و گوش ما هيچوقت متوقف نميشوند.
25. هر تکه کاغذ را نميتوان بيش از 9 بار تا کرد.
26. در هرم خئوپوس در مصر که 2600 سال قبل از مبلاد ساخته شده است، به اندازهاي سنگ به کار رفته که ميتوان با آن ديواري آجري به ارتفاع 50 سانتيمتر دور دنيا ساخت.
27. اگرتمام رگهاي خوني را در يک خط بگذاريم، تقريبا 97000 کيلومتر ميشود.
28. وقتي مگس بر روي يک ميله فولادي مينشيند، ميله فولادي به اندازه دو ميليونيم ميليمتر خم ميشود.
29. آمريکا تا 50 ميليون سال ديگر دو نيم خواهد شد.
30. عدد 2520 را ميتوان بر اعداد 1 تا 10 تقسيم نمود، بدون آنکه خارج قسمت کسري داشته باشد.
31. 30 برابر مردمي که امروزه بر سطح زمين زندگي ميکنند، در زير خاک مدفون شدهاند. 32
. تنها حيواني که نميتواند شنا کند، شتر است.
33. شيشه در ظاهر جامد به نظر ميرسد ولي در واقع مايعي است که بسيار کند حرکت ميکند.
34.
در هر ثانيه بيش از 5000 بيليون بيليون الکترون به صفحه تلويزيون برخورد ميکند و تصويري را که شما تماشا ميکنيد، بوجود ميآورد.
35. شانس شبيه بودن دو اثر انگشت، يک به 64 ميليارد است.
36. يک ليتر سرکه در زمستان سنگينتر از تابستان است.
37. قد انسان تا 20، 25 سالگي و گاها 40 سالگي بلند ميشود و از چهل سالگي به بعد، قد انسان هر دو سال حدود 6 ميليمتر کوتاه ميشود.
38. فقط با از دست دادن يک درصد از آب بدن، احساس تشنگي ميکنيم!
39. دهان انسان روزانه يک ليتر بزاق توليد ميکند. 40
. چيتا يا يوزپلنگ سريعترين حيوان خشکي است. او در عرض فقط 3 ثانيه 100 کيلومتر در ساعت سرعت ميگيرد. رکوردي که حتي سريعترين خودروهاي فراري هم نتوانستهاند بشکنند.
41. کرمهاي ابریشم در 56 روز، 86 هزار برابر خود غذا ميخورند. 42
. تنها قسمت بدن که خون ندارد، قرينه چشم است.
43. شتر در 3 دقيقه 95 ليتر آب ميخورد
Sunday, April 01, 2007
Saturday, March 17, 2007
farhang loghate amianeh
باور كنيد براي خودش دنيايي است. هر طوري خلاصهاش كرديم، باز هم زياد آمد. ناچار شديم به قدر جايي كه داريم، بيرحمانه بعضي اصطلاحات را قيچي كنيم. در نهايت، ايني شد كه ميبينيد.
آويزون: به كسي گفته ميشود كه به كسي وابسته است ؛ انگل
اسگل: خل، مشنگ، كسي كه رفتارهايش مسخره است
اوشكول: غربتي، گيج، معادل پپه برو جلو بوق بزن: زياد ادعا نكن، زياد حرف نزن
چلغوز: عقبمانده، گيج
چمنتيم: مخفف چاكرتيم، نوكرتيم، مخلصتيم
خيالي نيست: مهم نيست، مسألهاي نيست
جيكثانيه: زود، سريع
دودره: كلك زدن، حقهبازي، كلاه گذاشتن ، سر كار گذاشتن كسي
ديفار: ديوار
سيريش: سمج
سوتي دادن: ضايع كردن، خراب كردن، انجام دادن كاري بر خلاف قاعده معقول
سيابازي: حقه بازي، شارلاتان بازي
شاسكول: مسخره، خل
شاسي بلند: قد بلند
قات زدن: قاتي كردن، جوش آوردن، آشفته و عصباني شدن
قزميت: آدم عقب افتاده
آخرشه، تهشه، ِاندشه: پايان، نهايت، در كار مورد نظر خبره و تمام بودن
آلبالو: تقريبا معناي خاصي ندارد و براي ضايع كردن طرف مقابل به كار برده ميشود
آنتي حال زدن: ضد حال زدن، حال طرف را در شرايط خاص گرفتن
آواكس: خبرچين
آينه بغل اتوبوس: به گوشهاي پهن و ايستاده و بزرگ گفته ميشود
آي كيو: باهوش، زرنگ يا براي مسخرهكردن هوش طرف به كار ميرود
اتو كشيده: آدم شق و رق
اجمالتيم: كوچك شده شما هستيم
اخرابتيم: خرابتيم
ارجينال: اصيل، منحصر به فرد
اشتب: مخفف اشتباه
افتض: مخفف افتضاح
افقي شدن: مردن
اوت: پرت
با اتيكت: با شخصيت
باتري قلمي: لاغر، مردني
باحال: بامعرفت، بامرام
با دنده سنگين رفتن: عجله نداشتن، آرام و با طمانينه راه رفتن
بچه راكفلر: بچه پولدار
بچه مثبت: آدم سر به راه
بچه پاستوريزه: بسيار تميز و مرتب
بر و بچ: مخفف بر و بچهها
پسي: پسر
دخي: دختر
بيلبورد: نهايت تابلو شدن
پاچهخوار: چاپلوس
پارازيت: اختلال، مزاحمت
تگري، شكوفه: حالت تهوع، بالا آوردن
پايه: اهلش هست، همراهي ميكند
پيچ پليسي : كشيدن ترمز و دور زدن ماشين
تابلو: انگشتنما، مشهور
تريپ: قيافه، سبك، شيوه
تيتيش: به كساني گفته ميشود كه خيلي وسواس دارند و در هر كاري خيلي حساس هستند
جوات: بيكلاس
جير جيرك: پرحرف
چراغ خاموش: مخفيانه
حسش نيست: حوصلهاش را ندارم
خاليبند: دروغگو
خبرگزاري: سخنچين
خفن: بينقص، خوب و تحسين برانگيز يا براي هر نوع اغراق به كار ميرود
دور سه فرمان: كسي كه خيلي مشكل دارد؛ بسيار قاتي
كره: خيلي باحال
رادار: جاسوس
سه: مايه شرمندگي
شيرينعسل: چاپلوس، بادمجان دور قابچين
سيرابي: توهيني قديمي از دوره برادران آبمنگل
بر و بكس (يا فقط بكس): همان بر و بچ
نمور (نموره): جزئي، كوچك، كمي
نك و نال: ناله و زنجموره
بريدن: كم آوردن، ناتوان شدن
فك زدن: خيلي حرف زدن، ايضا چانه زدن
فنچ، فنچول: دختر كمسن و سال
هاگير واگير: گير و دار، شلوغي و پلوغي
قزل قورت: گرسنگي شديد
شله زرد: شل و وارفته
صفا سيتي: كنايه از لذت بردن زياد
قه ثانيه: فورا
كلكل كردن: لجبازي كردن
گرخيدن: ترسيدن
گير سه پيچ: سماجت بسيار
كف و خون بالا آورد (قاتي كرد): خيلي تعجب كرد، خيلي هيجانزده
آمپر چسبوند: عصباني شد
مگسي شد: عصباني شد
ريليف (ريليفش كن): آماده (آمادهاش كن)
آنتن: آدمفروش، خبرچين
يول: گيج، مراجعه كنيد به شاسكول
شلخك: همينجوري، اله بختكي
خَز: آخر جوات، بيكلاس بالاي شهري
خز و خيل (خز و پيل): خز و دوستان اجتماع چند خز
زاخار: مزاحم، چيز ضعيف و بيكلاس
تريپ مرگ: بسيار بدحال و ايضا بسيار باحال
خط خطيام: اعصابم خرد است
سيستم: هر چيز الكترونيكي كه به هر وسيلهاي سوار ميشود
تابيل: نوعي تابلو، ضايع بودن
زابيل: تابلو بودن ضايع
خالتور: موسيقي جوات
زابلو: تلفيقي از تابيل و زابيل با اشاره به ريشه كلمه
بينيم با: بگير بنشين سر جايت، بيخيال بابا، اينطورها هم نيست
آژير باش: حواست جمع باشد
كيشميشي: درهم و برهم، قاتي
بزنگ، بتلف: تماس بگير، تلفن كن
تيليف: شماره تلفن، تلفن
خوش باشيد
آويزون: به كسي گفته ميشود كه به كسي وابسته است ؛ انگل
اسگل: خل، مشنگ، كسي كه رفتارهايش مسخره است
اوشكول: غربتي، گيج، معادل پپه برو جلو بوق بزن: زياد ادعا نكن، زياد حرف نزن
چلغوز: عقبمانده، گيج
چمنتيم: مخفف چاكرتيم، نوكرتيم، مخلصتيم
خيالي نيست: مهم نيست، مسألهاي نيست
جيكثانيه: زود، سريع
دودره: كلك زدن، حقهبازي، كلاه گذاشتن ، سر كار گذاشتن كسي
ديفار: ديوار
سيريش: سمج
سوتي دادن: ضايع كردن، خراب كردن، انجام دادن كاري بر خلاف قاعده معقول
سيابازي: حقه بازي، شارلاتان بازي
شاسكول: مسخره، خل
شاسي بلند: قد بلند
قات زدن: قاتي كردن، جوش آوردن، آشفته و عصباني شدن
قزميت: آدم عقب افتاده
آخرشه، تهشه، ِاندشه: پايان، نهايت، در كار مورد نظر خبره و تمام بودن
آلبالو: تقريبا معناي خاصي ندارد و براي ضايع كردن طرف مقابل به كار برده ميشود
آنتي حال زدن: ضد حال زدن، حال طرف را در شرايط خاص گرفتن
آواكس: خبرچين
آينه بغل اتوبوس: به گوشهاي پهن و ايستاده و بزرگ گفته ميشود
آي كيو: باهوش، زرنگ يا براي مسخرهكردن هوش طرف به كار ميرود
اتو كشيده: آدم شق و رق
اجمالتيم: كوچك شده شما هستيم
اخرابتيم: خرابتيم
ارجينال: اصيل، منحصر به فرد
اشتب: مخفف اشتباه
افتض: مخفف افتضاح
افقي شدن: مردن
اوت: پرت
با اتيكت: با شخصيت
باتري قلمي: لاغر، مردني
باحال: بامعرفت، بامرام
با دنده سنگين رفتن: عجله نداشتن، آرام و با طمانينه راه رفتن
بچه راكفلر: بچه پولدار
بچه مثبت: آدم سر به راه
بچه پاستوريزه: بسيار تميز و مرتب
بر و بچ: مخفف بر و بچهها
پسي: پسر
دخي: دختر
بيلبورد: نهايت تابلو شدن
پاچهخوار: چاپلوس
پارازيت: اختلال، مزاحمت
تگري، شكوفه: حالت تهوع، بالا آوردن
پايه: اهلش هست، همراهي ميكند
پيچ پليسي : كشيدن ترمز و دور زدن ماشين
تابلو: انگشتنما، مشهور
تريپ: قيافه، سبك، شيوه
تيتيش: به كساني گفته ميشود كه خيلي وسواس دارند و در هر كاري خيلي حساس هستند
جوات: بيكلاس
جير جيرك: پرحرف
چراغ خاموش: مخفيانه
حسش نيست: حوصلهاش را ندارم
خاليبند: دروغگو
خبرگزاري: سخنچين
خفن: بينقص، خوب و تحسين برانگيز يا براي هر نوع اغراق به كار ميرود
دور سه فرمان: كسي كه خيلي مشكل دارد؛ بسيار قاتي
كره: خيلي باحال
رادار: جاسوس
سه: مايه شرمندگي
شيرينعسل: چاپلوس، بادمجان دور قابچين
سيرابي: توهيني قديمي از دوره برادران آبمنگل
بر و بكس (يا فقط بكس): همان بر و بچ
نمور (نموره): جزئي، كوچك، كمي
نك و نال: ناله و زنجموره
بريدن: كم آوردن، ناتوان شدن
فك زدن: خيلي حرف زدن، ايضا چانه زدن
فنچ، فنچول: دختر كمسن و سال
هاگير واگير: گير و دار، شلوغي و پلوغي
قزل قورت: گرسنگي شديد
شله زرد: شل و وارفته
صفا سيتي: كنايه از لذت بردن زياد
قه ثانيه: فورا
كلكل كردن: لجبازي كردن
گرخيدن: ترسيدن
گير سه پيچ: سماجت بسيار
كف و خون بالا آورد (قاتي كرد): خيلي تعجب كرد، خيلي هيجانزده
آمپر چسبوند: عصباني شد
مگسي شد: عصباني شد
ريليف (ريليفش كن): آماده (آمادهاش كن)
آنتن: آدمفروش، خبرچين
يول: گيج، مراجعه كنيد به شاسكول
شلخك: همينجوري، اله بختكي
خَز: آخر جوات، بيكلاس بالاي شهري
خز و خيل (خز و پيل): خز و دوستان اجتماع چند خز
زاخار: مزاحم، چيز ضعيف و بيكلاس
تريپ مرگ: بسيار بدحال و ايضا بسيار باحال
خط خطيام: اعصابم خرد است
سيستم: هر چيز الكترونيكي كه به هر وسيلهاي سوار ميشود
تابيل: نوعي تابلو، ضايع بودن
زابيل: تابلو بودن ضايع
خالتور: موسيقي جوات
زابلو: تلفيقي از تابيل و زابيل با اشاره به ريشه كلمه
بينيم با: بگير بنشين سر جايت، بيخيال بابا، اينطورها هم نيست
آژير باش: حواست جمع باشد
كيشميشي: درهم و برهم، قاتي
بزنگ، بتلف: تماس بگير، تلفن كن
تيليف: شماره تلفن، تلفن
خوش باشيد
mach va sili
یک روز احمدی نژاد و آقای کروبی و خانم گوهر الشریعه دستغیب داشتند برای افتتاح یک تونل جدید مترو می رفتند. اتفاقا هدیه تهرانی هم به عنوان نماینده هنرمندان با آنها بود. در همین موقع قطار وارد تونل شد و همه جا تاریک شد.
اول صدای یک ماچ آمد و بعد صدای خوردن یک سیلی محکم. قطار از تونل بیرون آمد و احمدی نژاد صورتش را که به دلیل خوردن سیلی سرخ شده بود، با دستش پنهان کرده بود. همه زیر چشمی به هم نگاه کردند و هیچ کس هیچ حرفی نزد.
گوهر الشریعه دستغیب با خودش فکر می کرد: این احمدی نژاد احمق می خواست هدیه تهرانی را ببوسد، او هم با سیلی زد توی صورتش.
هدیه تهرانی با خودش فکر می کرد: این احمدی نژاد احمق می خواست مرا ببوسد، اما اشتباها گوهرالشریعه دستغیب را بوسید، او هم با سیلی زد توی گوشش.
احمدی نژاد داشت با خودش فکر می کرد: این حاج آقا کروبی هدیه تهرانی را بوسید، او هم فکر کرد من او را بوسیدم، محکم زد توی گوش من.
آقای کروبی هم داشت با خودش فکر می کرد: اگر وارد یک تونل دیگر بشویم، دوباره صدای بوسیدن در می آورم و یک سیلی محکم دیگر می زنم توی گوش احمدی نژاد.
بیچاره !!! دلم براش سوخت !!!
اول صدای یک ماچ آمد و بعد صدای خوردن یک سیلی محکم. قطار از تونل بیرون آمد و احمدی نژاد صورتش را که به دلیل خوردن سیلی سرخ شده بود، با دستش پنهان کرده بود. همه زیر چشمی به هم نگاه کردند و هیچ کس هیچ حرفی نزد.
گوهر الشریعه دستغیب با خودش فکر می کرد: این احمدی نژاد احمق می خواست هدیه تهرانی را ببوسد، او هم با سیلی زد توی صورتش.
هدیه تهرانی با خودش فکر می کرد: این احمدی نژاد احمق می خواست مرا ببوسد، اما اشتباها گوهرالشریعه دستغیب را بوسید، او هم با سیلی زد توی گوشش.
احمدی نژاد داشت با خودش فکر می کرد: این حاج آقا کروبی هدیه تهرانی را بوسید، او هم فکر کرد من او را بوسیدم، محکم زد توی گوش من.
آقای کروبی هم داشت با خودش فکر می کرد: اگر وارد یک تونل دیگر بشویم، دوباره صدای بوسیدن در می آورم و یک سیلی محکم دیگر می زنم توی گوش احمدی نژاد.
بیچاره !!! دلم براش سوخت !!!
jok akhare sal
سلام به همه دوستان عزيز.
قبل از اينکه به نوشتن مطلب بپردازم, ميخوام پيشاپيش سال نو را به همها تبريک بگم و چونکه از ۲ روزه ديگه به مسافرت ميرم و يک ماهي پيش شما عزيزان نخواهم بود, اين آخرين مطلبي خواهد بود که در سال ۸۵ برايتان مينويسم.
به همين جهت چند تا جک برايتان تهيه کردم که امروز و فردا اينجا برايتان خواهم نوشت.
يه ترکه از آمريکا ميره ايران.... ازش ميپرسن اسمت چيه ؟؟
جواب ميده : POWER GOD NEW YEAR
بهش ميگن فارسي بگو که ما هم بفهميم باباااا
ترکه ميگه: قدرت الله نوروزي
سرخ پوستها موقع حمله به قزوين ميگن: آكومبا، بومبا، ياكومبا!
وقتي كه از حمله بر ميگردند ميگن: نكن بابا، نكن بابا
به ترکه می گن آخرین باری که آرزو کردی چی شد ؟ .....
گفت : می خواستی چی بشه ؟ .....
فرداش داداش آرزو اومد و دهنمو سرويس کرد ..!!!
--------------------------------------------------------------------------------
و اما متن سوال های چهارچوابی جديد جهت استخدام در ادارت
اگر آمريکا و اسرائيل نبودند ولی فقيه به چه کسی فحش می داد؟
الف – به خودش
ب – به اطرافيانش
ج – به مردم
د – به برج ايفل و مجسمه آزادی
فقيه کشتيبان سياست خارجی جمهوری اسلامی است ، اين کشتی اکنون چه وضعيتی دارد؟
الف – به گل نشسته است
ب – کشتی سوراخ است
ج – کشتی سکان ندارد و دور خودش می چرخد
د – کشتيبان از علم دريانوردی اطلاع ندارد
مهر ولايت فقيهی در کدام قسمت بدن ولی فقيه پنهان است؟
الف – توی زبانش
ب- توی کله اش
ج – توی قسمت تحتانی
د – توی چفيه اش
ولی فقيه در چه حالی اصلا ديده نشده؟
الف – فکر کردن و انديشيدن
ب – در حال ديد زدن
ج – در حال حرف حسابی زدن
د – در حال کشيدن
از امام راحل بعنوان معمار جمهوری اسلامی نام می برند، رهبر فعلی چه نقشی در جمهوری اسلامی دارد؟
الف – نقشه کش است
ب- سرکارگر است
ج – دلال و بنگاهی است
د – مقاطعه کار و بساز و بفروش است
ولی فقيه در خوردن کداميک از موارد زير کسی را با خود شريک نمی کند؟
الف – مال مردم
ب – درآمد نفت
ج – درآمد ايران خوردو و بنياد مستضعفان
د – هيچکدام
اگر ولی فقيه انيشتين شود چه اتفاقی خواهد افتاد؟
الف – نسل دانشمند ورخواهد افتاد وعلم و دانش تا قيامت عزادار خواهد بود
ب – ولی فقيه دانشمند خواهد شد اما آدم نخواهد شد
ج – در جايزه نوبل را تخته خواهند کرد
د – دانشمندان کفن پوش به خيابان ها خواهند ريخت و در دانش را گل خواهند گرفت
ولی فقيه کدام قسنت از گوسفد را بيشتر دوست دارد؟
الف – دنبلان
ب – جيگر
ج – سينه و ران
د – يه جای ديگه
طوطی چه خصوصياتی دارد که ولی فقيه ندارد؟
الف – تقليد کردن
ب – هفت رنگ بودن
ج – جيغ زدن
د – در قفس زيستن
عقل چه مفهومی برای ولی فقيه دارد؟
الف – چيز بدرد نخوری است
ب – باعث دردسر است
ج – مثل دوا تلخ است
د- ولی فقيه از همه بيشتردارد(عقل کل است)
اگر ولی فقيه عاقل شود چه اتفاقی در منظومه شمسی رخ خواهد داد؟
الف – شش ميليارد انسان و چندين ميليارد موجود فضايی ديوانه خواهند شد
ب- ولی فقيه را خواهند دزديد
ج – خدا استعفا خواهد داد
د – خورشيد و منظومه شمسی به ايشان تعظيم خواهند کرد
---------------------------------------------------------------------------------
يه زن چاق جلوي ماشين يه جاهله سوار ميشه جاهله مياد دنده عوض کنه نميتونه به زنه ميگه ببخشيد خانوم , اين کونتون رو يه ذره بکشيد اونور !
زنه ميگه بي ادب به اين ميگن باسن !
بعد يه مدت جاهله باز ميخواد دنده عوض کنه هرچي فکر ميکنه يادش نمياد چي بايد بگه . به زنه ميگه ببخشيد خانوم اسم کونتون چي بود ؟!
يه يارو ختنه می کنه .... بهش می گن باید دامن بپوشی .... می گه : نامردا مگه چقدر بریدین؟
تركه از آخونده ميپرسه با كفش هم ميشه نماز خوند؟ آخونده ميگه نه برادر، نميشه. تركه ميگه ولي من خوندم، ديدي دروغ گفتي؟
سخنرانی جديد بوش رو شنيديد ؟؟
گفته : "ملتی که در چهارشنبه سوری با ترقه همدیگر را پاره می کند، اگر به انرژی هسته ای دست یابند دنیا را پاره می کنند!"
اينم يه جوک اصفهاني که با لهجه اصفهاني بايد خونده بشه
زن رو به شوهرش ميکنه و ميگه: فکر کنم حامله شدم!!!
مرد: مگه من نگفتم بچه نميخواييم ؟؟
زن : خوب تقصيره خودته اس... سه ساله اس که ميگم يک کاندومي نو بستون !!
اين يکي ديگه گل سرسبد جوکها بود. مگه نه ؟؟
فعلآ اينا را بخونيد تا بقيه اش برسه
قبل از اينکه به نوشتن مطلب بپردازم, ميخوام پيشاپيش سال نو را به همها تبريک بگم و چونکه از ۲ روزه ديگه به مسافرت ميرم و يک ماهي پيش شما عزيزان نخواهم بود, اين آخرين مطلبي خواهد بود که در سال ۸۵ برايتان مينويسم.
به همين جهت چند تا جک برايتان تهيه کردم که امروز و فردا اينجا برايتان خواهم نوشت.
يه ترکه از آمريکا ميره ايران.... ازش ميپرسن اسمت چيه ؟؟
جواب ميده : POWER GOD NEW YEAR
بهش ميگن فارسي بگو که ما هم بفهميم باباااا
ترکه ميگه: قدرت الله نوروزي
سرخ پوستها موقع حمله به قزوين ميگن: آكومبا، بومبا، ياكومبا!
وقتي كه از حمله بر ميگردند ميگن: نكن بابا، نكن بابا
به ترکه می گن آخرین باری که آرزو کردی چی شد ؟ .....
گفت : می خواستی چی بشه ؟ .....
فرداش داداش آرزو اومد و دهنمو سرويس کرد ..!!!
--------------------------------------------------------------------------------
و اما متن سوال های چهارچوابی جديد جهت استخدام در ادارت
اگر آمريکا و اسرائيل نبودند ولی فقيه به چه کسی فحش می داد؟
الف – به خودش
ب – به اطرافيانش
ج – به مردم
د – به برج ايفل و مجسمه آزادی
فقيه کشتيبان سياست خارجی جمهوری اسلامی است ، اين کشتی اکنون چه وضعيتی دارد؟
الف – به گل نشسته است
ب – کشتی سوراخ است
ج – کشتی سکان ندارد و دور خودش می چرخد
د – کشتيبان از علم دريانوردی اطلاع ندارد
مهر ولايت فقيهی در کدام قسمت بدن ولی فقيه پنهان است؟
الف – توی زبانش
ب- توی کله اش
ج – توی قسمت تحتانی
د – توی چفيه اش
ولی فقيه در چه حالی اصلا ديده نشده؟
الف – فکر کردن و انديشيدن
ب – در حال ديد زدن
ج – در حال حرف حسابی زدن
د – در حال کشيدن
از امام راحل بعنوان معمار جمهوری اسلامی نام می برند، رهبر فعلی چه نقشی در جمهوری اسلامی دارد؟
الف – نقشه کش است
ب- سرکارگر است
ج – دلال و بنگاهی است
د – مقاطعه کار و بساز و بفروش است
ولی فقيه در خوردن کداميک از موارد زير کسی را با خود شريک نمی کند؟
الف – مال مردم
ب – درآمد نفت
ج – درآمد ايران خوردو و بنياد مستضعفان
د – هيچکدام
اگر ولی فقيه انيشتين شود چه اتفاقی خواهد افتاد؟
الف – نسل دانشمند ورخواهد افتاد وعلم و دانش تا قيامت عزادار خواهد بود
ب – ولی فقيه دانشمند خواهد شد اما آدم نخواهد شد
ج – در جايزه نوبل را تخته خواهند کرد
د – دانشمندان کفن پوش به خيابان ها خواهند ريخت و در دانش را گل خواهند گرفت
ولی فقيه کدام قسنت از گوسفد را بيشتر دوست دارد؟
الف – دنبلان
ب – جيگر
ج – سينه و ران
د – يه جای ديگه
طوطی چه خصوصياتی دارد که ولی فقيه ندارد؟
الف – تقليد کردن
ب – هفت رنگ بودن
ج – جيغ زدن
د – در قفس زيستن
عقل چه مفهومی برای ولی فقيه دارد؟
الف – چيز بدرد نخوری است
ب – باعث دردسر است
ج – مثل دوا تلخ است
د- ولی فقيه از همه بيشتردارد(عقل کل است)
اگر ولی فقيه عاقل شود چه اتفاقی در منظومه شمسی رخ خواهد داد؟
الف – شش ميليارد انسان و چندين ميليارد موجود فضايی ديوانه خواهند شد
ب- ولی فقيه را خواهند دزديد
ج – خدا استعفا خواهد داد
د – خورشيد و منظومه شمسی به ايشان تعظيم خواهند کرد
---------------------------------------------------------------------------------
يه زن چاق جلوي ماشين يه جاهله سوار ميشه جاهله مياد دنده عوض کنه نميتونه به زنه ميگه ببخشيد خانوم , اين کونتون رو يه ذره بکشيد اونور !
زنه ميگه بي ادب به اين ميگن باسن !
بعد يه مدت جاهله باز ميخواد دنده عوض کنه هرچي فکر ميکنه يادش نمياد چي بايد بگه . به زنه ميگه ببخشيد خانوم اسم کونتون چي بود ؟!
يه يارو ختنه می کنه .... بهش می گن باید دامن بپوشی .... می گه : نامردا مگه چقدر بریدین؟
تركه از آخونده ميپرسه با كفش هم ميشه نماز خوند؟ آخونده ميگه نه برادر، نميشه. تركه ميگه ولي من خوندم، ديدي دروغ گفتي؟
سخنرانی جديد بوش رو شنيديد ؟؟
گفته : "ملتی که در چهارشنبه سوری با ترقه همدیگر را پاره می کند، اگر به انرژی هسته ای دست یابند دنیا را پاره می کنند!"
اينم يه جوک اصفهاني که با لهجه اصفهاني بايد خونده بشه
زن رو به شوهرش ميکنه و ميگه: فکر کنم حامله شدم!!!
مرد: مگه من نگفتم بچه نميخواييم ؟؟
زن : خوب تقصيره خودته اس... سه ساله اس که ميگم يک کاندومي نو بستون !!
اين يکي ديگه گل سرسبد جوکها بود. مگه نه ؟؟
فعلآ اينا را بخونيد تا بقيه اش برسه
hozeh elmiehe australia !!!!!!!!!!
من نمیدانم چه بلایی سرما انسانها آمده که از هر چیزی فقط ظاهر پر زرق و برقش را میبینیم . غافل از آنکه بعضاً باطنی بسیار ارزشمند ، مستور و نهفته ، چشم ِ انتظار ، به توجه ما دوخته است .... باور کنید در ساده ترین وکوچکترین چیزها اسباب و نشانه هایی جهت هدایت ما انسانها نهفته است . مثلاً همین ترانه های لس آنجلسی که تنها هدف اصلش برای ما قر کمر و بزن و بکوبه باطنی بسیار گرانبها و مهم دارد و ما غافل از آنکه هدف اصلی این ترانه ها هدایت ماست تنها با شنیدنشان به فکر جمع کردن شاواش (شادباش) و رقصیدن میافتیم ....
باور نمیکنید ؟!!! خب من تنها قسمتی از این گنجینه معنوی و ارزشمند را برایتان آشکار میسازم و کشف و توجه به مابقی را بعهده خودتان میگذارم ....
((تا باشد که مورد هدایت قرار بگیرید ))
قسمتی از ترانه
خوشگلا باید برقصن ........ امربه معروف
ای قشنگتر از پریا — تنها تو کوچه ن ریا نهی از منکر
مثل یک نورکوچولو اومدی و ستاره شدی … اعجاز
دلم فقط تو رو میخواد ….. تارک الدنیا
برخیز شتربانا بربند کجاوه ….. جهاد
ای خانوم کجا کجا ؟ صیغه فضولی
برای روز میلاد تن خود – من آشفته رو تنها نذاری ..... رستاخیز - شفاعت
دارو ندارمو بگیر مال خودت مال چشات .... صدقه - انفاق
تو از همه سری ...... ذکر
هر کی یارش خوشگله جاش تو بهشته ..... وعدة الجنت
دلم هوس رطب کرده ...... روزه
یا منو ببر به خونتون یا بیا به خونه ی ما ... جبر و اختیار
تو عزیزدلمی ، تو عزیزدلمی ، تو عزیزدلمی حمد القلوب
پری پری الهی وربپری ..... نفرین
یه یار خوشگلی دارم ..... شکر زبانی
اگر اون مهندسه ، منم phd میگیرم ...... علم اکتسابی
و به شوق فردا که تو راخواهم دید ، چشم به راه میمانم ..... انتظار فرج
دیگه دوستم نداری ، دیگه دوستم نداری ..... سعه صدر
ما میرم به بندر سی هوای یاران ...... صله ارحام
افسوس که این مزرعه را آب گرفته ....... عذاب الهی
دهقان مصیبت زده را خواب گرفته ...... الضا لین
من وضو با نفس خیال تو میگیرم و تو را میخوانم ........ وضو طهارت – نماز
میرم از شهر تو و یه کوله بار خاطره ...... هجرت
بابا تو دیگه کی هستی ... دسته شیطونو بستی ذنوب الشیاطین
آره . خودم فداتم .......... شهادت
یه حلقه طلایی اسمتو روش نوشتم .... میخوام بیام دستت کنم بیای تو سرنوشتم الزوجین
یه امشب شب عشقه .... همین امشبو داریم لیلة القدر
با هم پشت ما کوهه ، نمیترسیم ، نمیافتیم ..... وحدت
خداخدای مستون . خدای می پرستون . به حق هر چی عشقه ما رو بهم برسون .... دعا
بزن باران که دین را دام کردند ......تعریف – بدعت
منو با خودت ببر ...... اهدنا صراط المستقیم
من به رفتن قانعم ..... قناعت در طلب
شب تولد عشق دلم رو هدیه دادم .... زکات
دیوونه – دیوونه – دیوونه شو دیوونه استهزاء
یه ماچ دادو دمش گرم ...... اکرام ایتام
نمره ی بیست کلاسو نمیخوام ...... ایثار
منو تهدید میکنی ، که یه روز از پیشم میری .. کظم غیض - مباهله
بگو منو کم داری بگو ........ ادعونی استجب لکم
التماس دعا
باور نمیکنید ؟!!! خب من تنها قسمتی از این گنجینه معنوی و ارزشمند را برایتان آشکار میسازم و کشف و توجه به مابقی را بعهده خودتان میگذارم ....
((تا باشد که مورد هدایت قرار بگیرید ))
قسمتی از ترانه
خوشگلا باید برقصن ........ امربه معروف
ای قشنگتر از پریا — تنها تو کوچه ن ریا نهی از منکر
مثل یک نورکوچولو اومدی و ستاره شدی … اعجاز
دلم فقط تو رو میخواد ….. تارک الدنیا
برخیز شتربانا بربند کجاوه ….. جهاد
ای خانوم کجا کجا ؟ صیغه فضولی
برای روز میلاد تن خود – من آشفته رو تنها نذاری ..... رستاخیز - شفاعت
دارو ندارمو بگیر مال خودت مال چشات .... صدقه - انفاق
تو از همه سری ...... ذکر
هر کی یارش خوشگله جاش تو بهشته ..... وعدة الجنت
دلم هوس رطب کرده ...... روزه
یا منو ببر به خونتون یا بیا به خونه ی ما ... جبر و اختیار
تو عزیزدلمی ، تو عزیزدلمی ، تو عزیزدلمی حمد القلوب
پری پری الهی وربپری ..... نفرین
یه یار خوشگلی دارم ..... شکر زبانی
اگر اون مهندسه ، منم phd میگیرم ...... علم اکتسابی
و به شوق فردا که تو راخواهم دید ، چشم به راه میمانم ..... انتظار فرج
دیگه دوستم نداری ، دیگه دوستم نداری ..... سعه صدر
ما میرم به بندر سی هوای یاران ...... صله ارحام
افسوس که این مزرعه را آب گرفته ....... عذاب الهی
دهقان مصیبت زده را خواب گرفته ...... الضا لین
من وضو با نفس خیال تو میگیرم و تو را میخوانم ........ وضو طهارت – نماز
میرم از شهر تو و یه کوله بار خاطره ...... هجرت
بابا تو دیگه کی هستی ... دسته شیطونو بستی ذنوب الشیاطین
آره . خودم فداتم .......... شهادت
یه حلقه طلایی اسمتو روش نوشتم .... میخوام بیام دستت کنم بیای تو سرنوشتم الزوجین
یه امشب شب عشقه .... همین امشبو داریم لیلة القدر
با هم پشت ما کوهه ، نمیترسیم ، نمیافتیم ..... وحدت
خداخدای مستون . خدای می پرستون . به حق هر چی عشقه ما رو بهم برسون .... دعا
بزن باران که دین را دام کردند ......تعریف – بدعت
منو با خودت ببر ...... اهدنا صراط المستقیم
من به رفتن قانعم ..... قناعت در طلب
شب تولد عشق دلم رو هدیه دادم .... زکات
دیوونه – دیوونه – دیوونه شو دیوونه استهزاء
یه ماچ دادو دمش گرم ...... اکرام ایتام
نمره ی بیست کلاسو نمیخوام ...... ایثار
منو تهدید میکنی ، که یه روز از پیشم میری .. کظم غیض - مباهله
بگو منو کم داری بگو ........ ادعونی استجب لکم
التماس دعا
jeegar to bekhoram
به نظر من يکي از قشنگترين جمله و اصطلاح ايراني, جمله جيگرتو بخورم هست.
زمانيکه من تازه وارد آلمان شده بودم به ايرانيهائي که اينجا کار ترجمه ميکردند, ميگفتم اگه راست ميگيد اينو به آلماني ترجمه کنيد
البته جمله هاي ديگه اي هم داريم که فقط به ايراني ميشه گفت. مثل:
نازتو برم ....
دمت گرم ....
ايول بابا....
و .....
البته بعضيها هم که جگر دوست ندارند , به جاي جيگرتو بخورم... ميگن:
جيگرتو برم
اين مثال در تنها جائي که طرفدار نداره, زمانيه که بعنوان يک متلک در خيابان به دختري گفته ميشه
حالا سوال من اينه:
جيگرتو بخورم, يعني چي ؟؟؟.
شما ميتونيد به اين سوال به طور جدي جواب بديد يا بعنوان شوخي.
منم بعدآ نظرمو ميگم.
زمانيکه من تازه وارد آلمان شده بودم به ايرانيهائي که اينجا کار ترجمه ميکردند, ميگفتم اگه راست ميگيد اينو به آلماني ترجمه کنيد
البته جمله هاي ديگه اي هم داريم که فقط به ايراني ميشه گفت. مثل:
نازتو برم ....
دمت گرم ....
ايول بابا....
و .....
البته بعضيها هم که جگر دوست ندارند , به جاي جيگرتو بخورم... ميگن:
جيگرتو برم
اين مثال در تنها جائي که طرفدار نداره, زمانيه که بعنوان يک متلک در خيابان به دختري گفته ميشه
حالا سوال من اينه:
جيگرتو بخورم, يعني چي ؟؟؟.
شما ميتونيد به اين سوال به طور جدي جواب بديد يا بعنوان شوخي.
منم بعدآ نظرمو ميگم.
shohar???????????
اگر دوست داريد وقتى به خانه ميآييد ؛ يكى دور و برتان بچرخد و خودش را برايتان لوس بكند و نشان بدهد كه از ديدن شما واقعا خوشحال است،
* اگر دوست داريد وقتى غذا مى پزيد ؛ يكى باشد كه هر چه جلويش بگذاريد با علاقه بخورد و هيچوقت هم نگويد كه دستپخت مامان جانش بهتر از دستپخت شماست،
* اگر دوست داريد كسي را داشته باشيد كه هميشه ي خدا براي بيرون رفتن از خانه حاضر يراق باشد و هر روز و هر ساعتى كه شما بخواهيد همراه شما به كوچه و خيابان بيايد،
* اگر دوست داريد كسى را داشته باشيد كه بدون داشتن توپ و تفنگ ؛ از شما و خانواده تان در برابر دزدان و راهزنان محافظت بكند،
* اگر دوست داريد كسي را داشته باشيد كه هيچوقت كانال هاي تلويزيون را به ميل خودش عوض نكند و به فوتبال هم علاقه اى نداشته باشد؛ اما همپاي شما تا بوق شب پاي تلويزيون بنشيند و فيلم هاى رمانتيك تماشا كند،
*اگر كسى را مى خواهيد كه وقتى كنار شما خوابيده و خرناس مي كشد ؛ شما بتوانيد از تخت به پايين پرتش كنيد،
* اگر كسى را ميخواهيد كه هيچوقت بهانه هاي الكى نمى تراشد و از شما ايراد هاي بنى اسراييلى نمى گيرد،
*اگر كسى را ميخواهيد كه برايش اهميت ندارد كه شما زشت ايد يا زيبا ؛ چاق ايد يا لاغر ؛ پيريد يا جوان،
اگر كسى را مى خواهيد كه همواره به حرف هاي شما گوش ميدهد و بدون قيد و شرط دوست تان دارد،
* ميدانيد بايد چيكار كنيد ؟؟
** شوهر ؟؟؟
** نه عزيزم ! كجا همچو شوهرى پيدا مى شود ؟؟
توصيه ميكنم كه يك سگ بخريد
* اگر دوست داريد وقتى غذا مى پزيد ؛ يكى باشد كه هر چه جلويش بگذاريد با علاقه بخورد و هيچوقت هم نگويد كه دستپخت مامان جانش بهتر از دستپخت شماست،
* اگر دوست داريد كسي را داشته باشيد كه هميشه ي خدا براي بيرون رفتن از خانه حاضر يراق باشد و هر روز و هر ساعتى كه شما بخواهيد همراه شما به كوچه و خيابان بيايد،
* اگر دوست داريد كسى را داشته باشيد كه بدون داشتن توپ و تفنگ ؛ از شما و خانواده تان در برابر دزدان و راهزنان محافظت بكند،
* اگر دوست داريد كسي را داشته باشيد كه هيچوقت كانال هاي تلويزيون را به ميل خودش عوض نكند و به فوتبال هم علاقه اى نداشته باشد؛ اما همپاي شما تا بوق شب پاي تلويزيون بنشيند و فيلم هاى رمانتيك تماشا كند،
*اگر كسى را مى خواهيد كه وقتى كنار شما خوابيده و خرناس مي كشد ؛ شما بتوانيد از تخت به پايين پرتش كنيد،
* اگر كسى را ميخواهيد كه هيچوقت بهانه هاي الكى نمى تراشد و از شما ايراد هاي بنى اسراييلى نمى گيرد،
*اگر كسى را ميخواهيد كه برايش اهميت ندارد كه شما زشت ايد يا زيبا ؛ چاق ايد يا لاغر ؛ پيريد يا جوان،
اگر كسى را مى خواهيد كه همواره به حرف هاي شما گوش ميدهد و بدون قيد و شرط دوست تان دارد،
* ميدانيد بايد چيكار كنيد ؟؟
** شوهر ؟؟؟
** نه عزيزم ! كجا همچو شوهرى پيدا مى شود ؟؟
توصيه ميكنم كه يك سگ بخريد
گاو ما ما می کرد...گوسفند بع بع می کرد ...سگ واق واق می کرد
و همه با هم فریاد می زدند حسنک كجا كجا گشنمونه به خدا
شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود.
حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند.او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.دیروز که حسنک با کبری چت می کرد .کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد. پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد.پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود.
او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند.پتروس در حال چت کردن غرق شد.برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود .ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت .ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد .ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد .کبری و مسافران قطار مردند.اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل همیشه سوت و کور بود .الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ی مهمان ندارد.او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد .او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد.او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد.به همین دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد ........
و همه با هم فریاد می زدند حسنک كجا كجا گشنمونه به خدا
شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود.
حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند.او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.دیروز که حسنک با کبری چت می کرد .کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد. پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد.پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود.
او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند.پتروس در حال چت کردن غرق شد.برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود .ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت .ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد .ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد .کبری و مسافران قطار مردند.اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل همیشه سوت و کور بود .الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ی مهمان ندارد.او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد .او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد.او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد.به همین دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد ........
اين شعر توسط يک بچه آفريقايي نوشته شده و استدلال شگفت انگيزي داره : وقتي به دنيا ميام، سياهم، وقتي بزرگ ميشم، سياهم، وقتي ميرم زير آفتاب، سياهم، وقتي مي ترسم، سياهم، وقتي مريض ميشم، سياهم، وقتي مي ميرم، هنوزم سياهم... و تو، آدم سفيد، وقتي به دنيا مياي، صورتي اي، وقتي بزرگ ميشي، سفيدي، وقتي ميري زير آفتاب، قرمزي، وقتي سردت ميشه، آبي اي، وقتي مي ترسي، زردي، وقتي مريض ميشي، سبزي، و وقتي مي ميري، خاکستري اي... و تو به من ميگي رنگين پوست؟؟؟ نظر دوست عزيز چيه؟
فردي از پروردگار درخواست نمود تا به او بهشت و جهنم را نشان دهد خدا پذيرفت .
او را وارد اتاقي نمود که جمعي از مردم در اطراف يک ديگ بزرگ غذا نشسته بودند .
همه گرسنه ، نااميد و در عذاب بودند . هرکدام قاشقي داشت که به ديگ مي رسيد
ولي دسته قاشقها بلندتر از بازوي آنها بود ، بطوريکه نمي توانستند قاشق را به دهانشان برسانند !
عذاب آنها وحشتناک بود . آنگاه خداوند گفت : اکنون بهشت را به تو نشان مي دهم .
او به اتاق ديگري که درست مانند اولي بود وارد شد . ديگ غذا ، جمعي از مردم ، همان قاشقهاي دسته بلند .
ولي در آنجا همه شاد و سير بودند .
آن مرد گفت : نمي فهمم ؟ چرا مردم در اينجا شادند در حاليکه در اتاق ديگر بدبخت هستند ، باآنکه همه چيزشان يکسان است ؟
خداوند تبسمي کرد و گفت : خيلي ساده است ، در اينجا آنها ياد گرفته اند که يکديگر را تغذيه کنند .
هر کس با قاشقش غذا در دهان ديگري مي گذارد ، چون ايمان دارد کسي هست در دهانش غذايي بگذارد .
او را وارد اتاقي نمود که جمعي از مردم در اطراف يک ديگ بزرگ غذا نشسته بودند .
همه گرسنه ، نااميد و در عذاب بودند . هرکدام قاشقي داشت که به ديگ مي رسيد
ولي دسته قاشقها بلندتر از بازوي آنها بود ، بطوريکه نمي توانستند قاشق را به دهانشان برسانند !
عذاب آنها وحشتناک بود . آنگاه خداوند گفت : اکنون بهشت را به تو نشان مي دهم .
او به اتاق ديگري که درست مانند اولي بود وارد شد . ديگ غذا ، جمعي از مردم ، همان قاشقهاي دسته بلند .
ولي در آنجا همه شاد و سير بودند .
آن مرد گفت : نمي فهمم ؟ چرا مردم در اينجا شادند در حاليکه در اتاق ديگر بدبخت هستند ، باآنکه همه چيزشان يکسان است ؟
خداوند تبسمي کرد و گفت : خيلي ساده است ، در اينجا آنها ياد گرفته اند که يکديگر را تغذيه کنند .
هر کس با قاشقش غذا در دهان ديگري مي گذارد ، چون ايمان دارد کسي هست در دهانش غذايي بگذارد .
Tuesday, March 13, 2007
اولین طلاق پس از حادثه 11 سپتامبر مربوط می شه به مردی که محل کارش طبقه 103 برج تجارت جهانی بوده، ولی در روز حادثه به جای اینکه سر کارش باشه، خونه دوست دخترش خواب بوده! تلویزیون رو هم ندیده بوده که بدونه چه خبره! خانمش زنگ می زنه. آقا گوشی رو بر می داره. خانمش می پرسه عزیزم حالت خوبه؟ کجایی؟ آقا جواب می ده: سر کارم هستم تو دفترم
دختر 18 ساله : به قول خودش انقدر خواستگار داره که نمی دونه کدومش رو انتخاب کنه فعلا قصد ازدواج نداره می خواد درس بخونه
دختر 22 ساله : او یک شاهزاده با یک قصر می خواد ادعا می کنه که خیلی واقع بینه ولی ؟؟؟؟؟مرد ایده آل او باید پول دار خوش قیافه مشهور همیشه در حسابش پول به اندازه کافی باشه وسخاوت مند او بايد شوخ طبع، ورزشكار، شيك پوش، رمانتيك و شـنونده خوبي باشد. بله خصوصيات و صفات آن مرد بسيار طولاني است. دخـتر مـردي را ميخواهد كه او را بپرستد و او را با گذاشتن گلها، هدايا و دادن وعده عشق ابدي و جاويدان تـبديل به الهه گرداند.
دختر 32 ساله : کم کم داره بوی ترشی می یاد دیگه فقط یه مرد خوب می خواد لازم نیست ورزشکار و خوش تیپ و.. باشه یه کار خوب با حقوق مکفی خونه ماشین و حساب بانکی داشته باشه و غذاهایی که دختر درست می کنه رو تحمل کنه کافیه
دختر 42 ساله : تنها یه مرد می خواد (بیچاره ترشید )یه مرد معمولی که ستاره سینما نباشه ورزشکار نباشه اگه یه شکم گنده هم داشت عیب نداره کچل هم بود عیبی نداره فقط یه شوهر باشه دختر 52 ساله : او فقط مي خواهد... هر چی بود باشه دختر باید خیلی شانس بیاره که مردش انقدر ترسناک نباشه که نوه هاش رو بترسونه راه توالت رو هنوز به یاد داشته باشه دندون مصنوعی هاش رو یادش باشه کجا گذاشته
دختر
72 ساله : تعجب نکنید بعضی دخترا تا این سن هم عمر می کنن ولی مطمئن نیستم مردمورد علاقش هنوز نفس بکشه
دختر 22 ساله : او یک شاهزاده با یک قصر می خواد ادعا می کنه که خیلی واقع بینه ولی ؟؟؟؟؟مرد ایده آل او باید پول دار خوش قیافه مشهور همیشه در حسابش پول به اندازه کافی باشه وسخاوت مند او بايد شوخ طبع، ورزشكار، شيك پوش، رمانتيك و شـنونده خوبي باشد. بله خصوصيات و صفات آن مرد بسيار طولاني است. دخـتر مـردي را ميخواهد كه او را بپرستد و او را با گذاشتن گلها، هدايا و دادن وعده عشق ابدي و جاويدان تـبديل به الهه گرداند.
دختر 32 ساله : کم کم داره بوی ترشی می یاد دیگه فقط یه مرد خوب می خواد لازم نیست ورزشکار و خوش تیپ و.. باشه یه کار خوب با حقوق مکفی خونه ماشین و حساب بانکی داشته باشه و غذاهایی که دختر درست می کنه رو تحمل کنه کافیه
دختر 42 ساله : تنها یه مرد می خواد (بیچاره ترشید )یه مرد معمولی که ستاره سینما نباشه ورزشکار نباشه اگه یه شکم گنده هم داشت عیب نداره کچل هم بود عیبی نداره فقط یه شوهر باشه دختر 52 ساله : او فقط مي خواهد... هر چی بود باشه دختر باید خیلی شانس بیاره که مردش انقدر ترسناک نباشه که نوه هاش رو بترسونه راه توالت رو هنوز به یاد داشته باشه دندون مصنوعی هاش رو یادش باشه کجا گذاشته
دختر
72 ساله : تعجب نکنید بعضی دخترا تا این سن هم عمر می کنن ولی مطمئن نیستم مردمورد علاقش هنوز نفس بکشه
تعدادي مرد در رخت كن يك باشگاه گلف هستند موبايل يكي از آنها زنگ مي زند مردي گوشي را بر ميدارد و روي اسپيكر مي گذارد و شروع به صحبت مي كندهمه ساكت ميشوند و به گفتگوي او با طرف مقابل گوش مي دهند
مرد: بله بفرماييد
زن: سلام عزيزم منم باشگاه هستي
؟مرد:سلام بله باشگاه هستم
زن: من الان توي فروشگاهم يك كت چرمي خيلي شيك ديدم فقط هزار دلاره ميشه بخرم؟
مرد: آره اگه خيلي خوشت اومده بخر
زن:مي دوني از كنار نمايشگاه ماشين هم كه رد ميشدم ديدم اون مرسدس بنزي كه خيلي دوست داشتم رو واسه فروش آوردن خيلي دلم ميخواد يكي از اون ها رو داشته باشم
مرد:چنده؟
زن:شصت هزار دلار
مرد:باشه اما با اين قيمتي كه داره بايد مطمئن بشي كه همه چيزش رو به راهه
زن: آخ مرسي يه چيز ديگه هم مونده اون خونه اي كه پارسال ازش خوشم ميومد رو هم واسه فروش گذاشتن 950000 دلاره
مرد: خوب برو بگو 900000 تا اگه ميتوني بخرش
زن: باشه بعدا ميبينمت خيلي دوست دارم.
مرد:خداحافظ
مرد گوشي را قطع ميكند مرد هاي ديگر با تعجب مات و مبهوت به او خيره ميشوندبعد مرد مي پرسد: اين گوشي مال كيه؟؟؟
مرد: بله بفرماييد
زن: سلام عزيزم منم باشگاه هستي
؟مرد:سلام بله باشگاه هستم
زن: من الان توي فروشگاهم يك كت چرمي خيلي شيك ديدم فقط هزار دلاره ميشه بخرم؟
مرد: آره اگه خيلي خوشت اومده بخر
زن:مي دوني از كنار نمايشگاه ماشين هم كه رد ميشدم ديدم اون مرسدس بنزي كه خيلي دوست داشتم رو واسه فروش آوردن خيلي دلم ميخواد يكي از اون ها رو داشته باشم
مرد:چنده؟
زن:شصت هزار دلار
مرد:باشه اما با اين قيمتي كه داره بايد مطمئن بشي كه همه چيزش رو به راهه
زن: آخ مرسي يه چيز ديگه هم مونده اون خونه اي كه پارسال ازش خوشم ميومد رو هم واسه فروش گذاشتن 950000 دلاره
مرد: خوب برو بگو 900000 تا اگه ميتوني بخرش
زن: باشه بعدا ميبينمت خيلي دوست دارم.
مرد:خداحافظ
مرد گوشي را قطع ميكند مرد هاي ديگر با تعجب مات و مبهوت به او خيره ميشوندبعد مرد مي پرسد: اين گوشي مال كيه؟؟؟
Tuesday, March 06, 2007
dastanehaye vaآدم و حوا
اول خلقت بود. حوا توی بهشت یه گوشه تنها نشسته بود. آدم رفته بود خرما بچینه. حوا داشت با خودش فکر می کرد که چقدر مزه خرما دلشو زده. دیگه میلی به خوردن انار و امبه و موز و .... نداشت. چون همه براش تکراری شده بود.راستش رو بخوای حوصله آدم رو هم دیگه نداشت. چون حرفاشون برای هم تکراری شده بود.آخه میدونید اون بهشتی که آدم و حوا توش زندگی می کردند. از بهشتی که به ما قول داده اند خسته کننده تر بود. چون توی بهشت ما , زن و مرد هست با کلی حوری و غلمان. اما بهشتی که اول خلقت آدم و حوا توش بودند. فقط خودشون دوتا اونجا بودند. حوا از این بهشته کلافه شده بود.چون نه بچه ای داشت که نصف روز سرشو با اون گرم کنه و گاهی کهنه های اونو بشوره. نه همسایه ای که بره پیشش بشینه غیبت مادرشوهرشو بکنه. نه اختراعی شده بود که خبرشو توی روزنامه بخونه. نه یک هم بهشتی دیگه داشت که از سرگذشتش بپرسه. نه رادیو بود.خلاصه حوا کلافه شده بود. صبح تا شب باید توی این بهشت اینور و اونور سرک می کشید. غذا هم آماده بود لازم نبود نصف از وقتشو توی آشپزخونه بگذرونه. باید یه جوری به این زندگی یکنواخت خاتمه میداد. آدم عین خیالش نبود. یک لحظه با خودش گفت حاصل این همه تلف کردن وقت چیه. تازه قرار نبود توی بهشت مرگی وجود داشته باشه که بالاخره یک روز از این زندگی خسته کننده راحت بشه. حداقل اگه با آدم هم دعواش میشد روز بعد از دعوا احساس میکرد یه تنوعی توی زندگیش پیش اومده. بدبختی اینجا بود که موضوعی هم نداشتند که با هم دعواشون بشه. چون توی بهشت به جز خودشون کسی نبود که بخوان با اون چشم هم چشمی کنند. یا مثلا آدم نمی تونست به حوا بگه چرا موقعیکه داشتی خرید میکردی روسریت کنار رفته بود و موهاتو مرد سبزی فروشه دید.حوا داشت با خودش فکر می کرد همینکه آدم اومد بهش میگم بریم پیش خدا بگیم یه تجدید نظر بکنه .آخه خدا وقتی حوصله اش از تنهایی به سر اومده بود نشست و گل بازی کرد و ما رو ساخت. ما باید چکار کنیم. تازه اون از خودش اختیار داشت. ما که نداریم هر کاری خدا گفت بکن باید بکنبم . و هر کاری گفت نکن نباید بکنیم. اون گفته از این درخت سیب نخور اما من نمی دونم چرا نباید بخورم. اگه سیب بده چرا اینجاست. اگه خوبه چرا نباید استفاده بشه. اگه برای آزمایش منه مگه خودش از نتیجه آزمایش خودش خبر نداره. ناسلامتی اون خداست و از همه چیز خبر داره. در ثانی این تنها چیزی هست که مزشو نچشیدم حد اقل خوردن این میوه که تا حالا نخوردم یه کمی به زندگیم تنوع میده.توی همین فکرها بود که شیطون از راه رسید.تا شیطون دهنشو باز کرد که بگه با زندگی توی بهشت چطوری.حوا از خستگی ملال آور بهشت برای شیطون حرف زد. شیطون هم که وقت رو مناسب دید گفت اگه از این میوه بخوری دانا میشی. خدا هم هیچ دلیلی نداشته که به تو گفته از این میوه نخوری . فقط حسودیش میشده تو هم مثل خودش بشی. حوا به شیطون گفت آره با تو موافقم. وگرنه چه دلیلی داره که درختی وجود داشته باشه اما خدا که میگن همه چیزش از روی حکمت هست بی دلیل اونو خلق کرده باشه. چرا من باید مثل یک بره معصوم فقط هر چی خدا گفت گوش کنم پس کی خودم باشم. کی از اراده ام استفاده کنم.از اونجا که حوا یک پیش زمینه از یکنواختی بهشت داشت حرفای شیطون زود کار خودشو کرد. میدونی از اینجا معلوم شد که یکنواختی بهشت بیشتر روی حوا اثر گذاشته بود تا آدم.تازه شیطون از حوا خداحافظی کرده بود که آدم با یک مشت خرما از دور پیداش شد. همینکه آدم به نزدیکیهای حوا رسید حوا به استقبالش رفت و با یک عشوه گری گفت : عزیزم بهتر نیست خوردن خرما رو کنار بزاریم. بیا بریم از این درخت سیب بچشیم ببینیم چه مزه ای داره . من دیگه از خوردن این همه میوه تکراری خسته شدم.آدم گفت : چی داری میگی . وای تو میخوای خلاف دستور خدا عمل کنی. زود باش بگو استغفرالله. اما حوا گفت مگه من عروسک کوکی هستم که فقط هر چی خدا گفت انجام بدم. پس فایده این مغزی که توی سر من هست چیه. این مغز منه که به من میگه من هستم .اما اگه ازش استفاده نکنم یعنی همش خداست و من هیچی نیستم. اما آدم زیر بار برو نبود.از حوا اصرار و از آدم انکار. چون غم توی بهشت معنی نداشت. تا حالا حوا گریه نکرده بود . اصلا بلد نبود گریه کنه تا اینجوری دل آدم رو نرم کنه. ناچار بهش گفت: اگه نیای از سیب بخوری امشب من میرم یه جایی می خوابم که دستت بهم نرسه. آدم تا حالا فکر اینجاشو نکرده بود. توی بهشت زن دیگه ای نبود که بهش بگه به جهنم. میرم با یکی دیگه. مجبور شد به خاطر این حرف هم که شده حرف خدا رو زمین بزاره و دو دستی بچسبه به حرف حوا خانم.آدم رفت بالای درخت سیب و دو تا سیب کند یکیشو خودش خورد یکیشو هم داد به حوا. همینکه سیب از گلوشون پایین رفت. دیدند که ای وای لخت هستند. اما من نفهمیدم چرا از لخت بودن ناراحت شدند و خودشون رو با برگ پوشوندند.آخه اونجا که به جز خودشون دو تا کس دیگه ای نبود. بگذریم از همین لحظه که بنای نافرمانی رو میزارن شعورشون بالا میره. همینکه داشتند دنبال یه برگ می گشتند که خودشون رو بپوشونن یه دفه صدای خدا بلند میشه. آخ آخ چقدر خدا حسودیش شده بود که آدم و حوا به راز دانایی دست پیدا کرده بودند .خدا با غضب از اونها خواست که از بهشت خارج بشن. خلاصه هر چی آدم به خدا التماس کرد که ببخشتش توی گوش خدا نرفت. اما حوا قند تو دلش آب شده بود. میگفت ای کاش خدا دلش به رحم نیاد تا ببینیم خارج از این جا چه شکلیه.هنوز آدم در حال التماس بود که اصلا نفهمیدند رو بال کدوم فرشته به زمین رسیدند.از اینجا بود که نق نق های آدم شروع شد. هی میگفت زن هر چی میکشم از دست تو می کشم. حوا بهش گفت حالا هر چقدر نق بزنی چیزی عوض نمیشه . پاشو برو یه چیزی پیدا کن بخوریم. دیگه اینجا مثل بهشت نبود که همه چیز دم دستشون باشه . باید تلاش می کردند. خلاصه روزای اول خیلی به سختی گذشت.اما همینکه چند روز گذشت. آدم به حوا گفت. راستی چه کیفی داره که انسان از زحمت خودش استفاده کنه. واقعا توی بهشت خسته شده بودم . از بیکاری و پر خوری حوصلم سر رفته بود. چون اینجا خستگی تلاش روزانه را استراحت را برام دلچسب می کنه.اینجا میتونم مثل خدا آفرینش کنم . اما توی بهشت فقط باید می خوردم. روی زمین که هستم مثل خدا هستم توی بهشت هیچی نبودم. حوا به آدم گفت فکرش را بکن اگه توی بهشت مونده بودیم ، همیشه تو آدم بودی و من حوا. هیچ تغییری در انتظارمان نبود. هیچ حرکتی برای بهبودی نبود. مثل اینکه زمان ایستاده. آدم دیروز با آدم هزار سال بعد هیچ تفاوتی نداشت.اما در اینجا می توانیم رازهای هستی را بگشاییم.امروز ما می تواند با دیروز ما متفاوت باشد. در اینجا می توانیم بگوییم که هستیم. آدم پیشانی حوا را بوسید و از او سپاسگزاری کرد که او را از آن زندگی خسته کننده بهشتی نجات داده. شاد باشید و پیروزhid
اول خلقت بود. حوا توی بهشت یه گوشه تنها نشسته بود. آدم رفته بود خرما بچینه. حوا داشت با خودش فکر می کرد که چقدر مزه خرما دلشو زده. دیگه میلی به خوردن انار و امبه و موز و .... نداشت. چون همه براش تکراری شده بود.راستش رو بخوای حوصله آدم رو هم دیگه نداشت. چون حرفاشون برای هم تکراری شده بود.آخه میدونید اون بهشتی که آدم و حوا توش زندگی می کردند. از بهشتی که به ما قول داده اند خسته کننده تر بود. چون توی بهشت ما , زن و مرد هست با کلی حوری و غلمان. اما بهشتی که اول خلقت آدم و حوا توش بودند. فقط خودشون دوتا اونجا بودند. حوا از این بهشته کلافه شده بود.چون نه بچه ای داشت که نصف روز سرشو با اون گرم کنه و گاهی کهنه های اونو بشوره. نه همسایه ای که بره پیشش بشینه غیبت مادرشوهرشو بکنه. نه اختراعی شده بود که خبرشو توی روزنامه بخونه. نه یک هم بهشتی دیگه داشت که از سرگذشتش بپرسه. نه رادیو بود.خلاصه حوا کلافه شده بود. صبح تا شب باید توی این بهشت اینور و اونور سرک می کشید. غذا هم آماده بود لازم نبود نصف از وقتشو توی آشپزخونه بگذرونه. باید یه جوری به این زندگی یکنواخت خاتمه میداد. آدم عین خیالش نبود. یک لحظه با خودش گفت حاصل این همه تلف کردن وقت چیه. تازه قرار نبود توی بهشت مرگی وجود داشته باشه که بالاخره یک روز از این زندگی خسته کننده راحت بشه. حداقل اگه با آدم هم دعواش میشد روز بعد از دعوا احساس میکرد یه تنوعی توی زندگیش پیش اومده. بدبختی اینجا بود که موضوعی هم نداشتند که با هم دعواشون بشه. چون توی بهشت به جز خودشون کسی نبود که بخوان با اون چشم هم چشمی کنند. یا مثلا آدم نمی تونست به حوا بگه چرا موقعیکه داشتی خرید میکردی روسریت کنار رفته بود و موهاتو مرد سبزی فروشه دید.حوا داشت با خودش فکر می کرد همینکه آدم اومد بهش میگم بریم پیش خدا بگیم یه تجدید نظر بکنه .آخه خدا وقتی حوصله اش از تنهایی به سر اومده بود نشست و گل بازی کرد و ما رو ساخت. ما باید چکار کنیم. تازه اون از خودش اختیار داشت. ما که نداریم هر کاری خدا گفت بکن باید بکنبم . و هر کاری گفت نکن نباید بکنیم. اون گفته از این درخت سیب نخور اما من نمی دونم چرا نباید بخورم. اگه سیب بده چرا اینجاست. اگه خوبه چرا نباید استفاده بشه. اگه برای آزمایش منه مگه خودش از نتیجه آزمایش خودش خبر نداره. ناسلامتی اون خداست و از همه چیز خبر داره. در ثانی این تنها چیزی هست که مزشو نچشیدم حد اقل خوردن این میوه که تا حالا نخوردم یه کمی به زندگیم تنوع میده.توی همین فکرها بود که شیطون از راه رسید.تا شیطون دهنشو باز کرد که بگه با زندگی توی بهشت چطوری.حوا از خستگی ملال آور بهشت برای شیطون حرف زد. شیطون هم که وقت رو مناسب دید گفت اگه از این میوه بخوری دانا میشی. خدا هم هیچ دلیلی نداشته که به تو گفته از این میوه نخوری . فقط حسودیش میشده تو هم مثل خودش بشی. حوا به شیطون گفت آره با تو موافقم. وگرنه چه دلیلی داره که درختی وجود داشته باشه اما خدا که میگن همه چیزش از روی حکمت هست بی دلیل اونو خلق کرده باشه. چرا من باید مثل یک بره معصوم فقط هر چی خدا گفت گوش کنم پس کی خودم باشم. کی از اراده ام استفاده کنم.از اونجا که حوا یک پیش زمینه از یکنواختی بهشت داشت حرفای شیطون زود کار خودشو کرد. میدونی از اینجا معلوم شد که یکنواختی بهشت بیشتر روی حوا اثر گذاشته بود تا آدم.تازه شیطون از حوا خداحافظی کرده بود که آدم با یک مشت خرما از دور پیداش شد. همینکه آدم به نزدیکیهای حوا رسید حوا به استقبالش رفت و با یک عشوه گری گفت : عزیزم بهتر نیست خوردن خرما رو کنار بزاریم. بیا بریم از این درخت سیب بچشیم ببینیم چه مزه ای داره . من دیگه از خوردن این همه میوه تکراری خسته شدم.آدم گفت : چی داری میگی . وای تو میخوای خلاف دستور خدا عمل کنی. زود باش بگو استغفرالله. اما حوا گفت مگه من عروسک کوکی هستم که فقط هر چی خدا گفت انجام بدم. پس فایده این مغزی که توی سر من هست چیه. این مغز منه که به من میگه من هستم .اما اگه ازش استفاده نکنم یعنی همش خداست و من هیچی نیستم. اما آدم زیر بار برو نبود.از حوا اصرار و از آدم انکار. چون غم توی بهشت معنی نداشت. تا حالا حوا گریه نکرده بود . اصلا بلد نبود گریه کنه تا اینجوری دل آدم رو نرم کنه. ناچار بهش گفت: اگه نیای از سیب بخوری امشب من میرم یه جایی می خوابم که دستت بهم نرسه. آدم تا حالا فکر اینجاشو نکرده بود. توی بهشت زن دیگه ای نبود که بهش بگه به جهنم. میرم با یکی دیگه. مجبور شد به خاطر این حرف هم که شده حرف خدا رو زمین بزاره و دو دستی بچسبه به حرف حوا خانم.آدم رفت بالای درخت سیب و دو تا سیب کند یکیشو خودش خورد یکیشو هم داد به حوا. همینکه سیب از گلوشون پایین رفت. دیدند که ای وای لخت هستند. اما من نفهمیدم چرا از لخت بودن ناراحت شدند و خودشون رو با برگ پوشوندند.آخه اونجا که به جز خودشون دو تا کس دیگه ای نبود. بگذریم از همین لحظه که بنای نافرمانی رو میزارن شعورشون بالا میره. همینکه داشتند دنبال یه برگ می گشتند که خودشون رو بپوشونن یه دفه صدای خدا بلند میشه. آخ آخ چقدر خدا حسودیش شده بود که آدم و حوا به راز دانایی دست پیدا کرده بودند .خدا با غضب از اونها خواست که از بهشت خارج بشن. خلاصه هر چی آدم به خدا التماس کرد که ببخشتش توی گوش خدا نرفت. اما حوا قند تو دلش آب شده بود. میگفت ای کاش خدا دلش به رحم نیاد تا ببینیم خارج از این جا چه شکلیه.هنوز آدم در حال التماس بود که اصلا نفهمیدند رو بال کدوم فرشته به زمین رسیدند.از اینجا بود که نق نق های آدم شروع شد. هی میگفت زن هر چی میکشم از دست تو می کشم. حوا بهش گفت حالا هر چقدر نق بزنی چیزی عوض نمیشه . پاشو برو یه چیزی پیدا کن بخوریم. دیگه اینجا مثل بهشت نبود که همه چیز دم دستشون باشه . باید تلاش می کردند. خلاصه روزای اول خیلی به سختی گذشت.اما همینکه چند روز گذشت. آدم به حوا گفت. راستی چه کیفی داره که انسان از زحمت خودش استفاده کنه. واقعا توی بهشت خسته شده بودم . از بیکاری و پر خوری حوصلم سر رفته بود. چون اینجا خستگی تلاش روزانه را استراحت را برام دلچسب می کنه.اینجا میتونم مثل خدا آفرینش کنم . اما توی بهشت فقط باید می خوردم. روی زمین که هستم مثل خدا هستم توی بهشت هیچی نبودم. حوا به آدم گفت فکرش را بکن اگه توی بهشت مونده بودیم ، همیشه تو آدم بودی و من حوا. هیچ تغییری در انتظارمان نبود. هیچ حرکتی برای بهبودی نبود. مثل اینکه زمان ایستاده. آدم دیروز با آدم هزار سال بعد هیچ تفاوتی نداشت.اما در اینجا می توانیم رازهای هستی را بگشاییم.امروز ما می تواند با دیروز ما متفاوت باشد. در اینجا می توانیم بگوییم که هستیم. آدم پیشانی حوا را بوسید و از او سپاسگزاری کرد که او را از آن زندگی خسته کننده بهشتی نجات داده. شاد باشید و پیروزhid
Subscribe to:
Posts (Atom)